۱۳۹۰ تیر ۲۲, چهارشنبه

سفرنامه 46: شب آخر در بروکسل


بوی الکلشان می آمد. به طعنه گفتم شما سن قانونی هستید که دارید الکل مصرف می کنید؟ خنده ای کردند و گفتند آره. پسرک نوزده ساله بود و دخترک 18 ساله. از تگزاس آمریکا با هم آمده بودند با دو کوله پشتی مثل اکثر توریست های آمریکایی. چند لحظه بعد صدای خنده های ریز دخترک بود و بوسه های پسرک و چند لحظه بعدتر صدای بوسه های لبهایشان. فکر کردم من و امثال من در 18 و 19 سالگی که همسن اینها بودیم چه می کردیم؟ یعنی چه کار می توانستیم بکنیم؟ حالا 18 و 19 سالگی پیشکش!!! در 25 یا 30 سالگی چطور؟ تازه همسفر دختری شدن که دوستش داری هم پیشکش، آیا می شد که با دوست های پسرمان بیاییم بروکسل و پاریس و رم که فقط دنیا را ببینیم؟
.
.
.
.
روی سنگفرش های Grand Place کامل دراز کشیدم و ستاره های شب های بروکسل را شمردم. بهترین مسکن برای فراموشی حسرت روزهای سوخته زندگی....