۱۳۹۰ آبان ۶, جمعه

قطعه خوانی سی و یکم

دانی از زندگی چه می خواهم؟
من تو باشم... تو... پای تا سر تو

زندگی که هزار باره بود
بار دیگر تو.... بار دیگر تو

* فروغ

۱۳۹۰ آبان ۵, پنجشنبه

با تاخیر...


 در شادی مرگ او تیرهای هوایی می زدند که بابت دانه دانه آن فشنگ ها باید بشکه های نفت را به آورندگان آزادی (بخوانید سازندگان اسلحه) ببخشند. داستان انجیل در دست بیابانی های آفریقاست و طلا در دست مبلغان دینی. حالا به جای انجیل، در دست شترسوارهای بیابانی اسلحه است و در مغزهای متعصب و خشک و قبیله پرستشان آرزوی آزادی و دموکراسی و جای نفت هم مشخص است که کجاست!

۱۳۹۰ مهر ۱۴, پنجشنبه

مرز پرگهر سی و هفتم


امسال که مادرم برای دریافت وام مسکن بعد از دو سال سپرده گذاری در سیستم بانکداری اسلامی فخیمه مرزپرگهر رفته بود، گفته بودند یک دقیقه صبر کن استعلام بانک مرکزی رو بگیریم که بدهکار بانکی هستی یا نیستی!!! یک نبود بگه این بدهکارهای کله گنده که سراغ وام چندرغاز مسکن نمیان که احمقا!!! اما خوب از خوبی های سیستم بانکداری اسلامی و مدیریت اسلامی اینه که هیچ چیزی استثنا نداره و همه در برابر قانون و مقررات برابرند و بیت المال چه یک تومان چه یک میلیارد مهم است و غیرقابل بخشش.

اتفاقا اسم مادرم رو زدند و استعلام این بود که به ایشان وام ندهید زیرا ایشان در سال 87 تعدادی از اقساطشان را دیر داده اند. داستان هم این بود که در حقیقت آن وام یک وام خودرو بود و مادرم برای من گرفته بود و اقساطش ماهی 125هزار تومان بود و من به دلیلی اینکه اون زمان پروژه ای کار می کردم و حقوق مستمر نداشتم، دو سه تا رو یکجا می دادم ولیبه قرآن مجیدشون طی همان استعلام این اقساط رو داده بودیم. دیگه هیچی! طبق معمول مشتری محترم که مادر بنده باشه یه کم داد و بیداد می کنه و از بالا تا پایین مملکت و صاحب اصلی و فرعیشو میشوره و وقتی اینجوری شد و مطمئن شدند که قلبش داره میگیره و یک چند سالی عمرش کوتاه تر شد، میگن حالا بیا درستش کنیم!!!!

 گفتند بیا برو بانکی که وام گرفتی ماجرا رو بگو و بعد ایشالله حل میشه. برو امید و توکلت به خدا باشه!!!! مادرم هم میره اون بانک و اتفاقا انگاری توی راه توکل می کنه:))))) و چون معلم بوده، پدر یکی از شاگرداشو می بینه که رییس شعبه بانکه و خوب معلومه چی میشه: کمتر از یک پلک به هم زدن مادرم وضعیتش در سیستم بانکی میشه یکی از پاک ترین مشتری های تاریخ بانکداری اسلامی از ابتدای پیدایش بانک در نظام عالم که خداییش هم هست. یعنی خودش خیلی مراقبه اینه که قسطاش حتی یک روز هم عقب نیفته و اونم تازه ایراد از من بود.

این ماجرا رو با این اختلاس اخیر در ذهن داشته باشید که تازه این بابایی که اختلاس کرده خودش با اشتباه خودش لو رفته و گرنه این سیستم های اسلامی مبتنی بر توکل ما که نمی تونستند هنوز اختلاس کوچولوی اونو تشخیص بدند. ولی تو همه این ماجرا این آقای خاوری دیگه واقعا نوبر بوده. واقعا نوبر!!! یعنی با اینکه طرف تابعیت دوگانه داشته از کشوری که استرداد مجرمین با ایران نداره و بعد هم در اون کشور مال و منالی داره که معلومه جز در اثر معجزه خدا به یک کارمند دولتی عنایت نمی شده، باز در اون مقام که بهترین راه برای دزدیه قرار میگیره. البته معلوم نیست تو اختلاس دست داشته اما مطمئنا با این وضعیتش معجزه های مالی زیاد تو زندگیش داشته. حالا هم که فلنگ رو بسته!!!

خوب نتیجه منطقی این سیستم نظارتی خفن اسلامی اینه که مادر من به خاطر دیر پرداختن اقساط 125000 تومانی وام 18 میلیونی نمی تونه بگیره ولی ایادی دزد در اون مملکت جولان میدند و این بار میلیارد دلاری اختلاس می کنند. قصه سنگ رو بستن و سگ رو ول کردن همینه قصه مرزپرگهره دیگه....
 .
.
.
.
یکی از خصوصیت های سیستم بانکی مرزپرگهر اینه که همیشه دردسر تو کارهای کوچیکشه. مثلا اگر وام یک میلیونی بخوای پدرت درمیاد اما وام یک میلیاردی به مراتب راحت تره. چون شیتیل و شیرینی بچه ها تو وام میلیاردی انقدر هست که معجزه بکنه ولی وام یک میلیونی مورچه ایه که امیدی به کله پاچش نیست. اگر قسط 100 هزارتومنی ندی اسمت میره تو لیست سیاه اما اگر میلیاردی بدهکار باشی وضعیتت سفید سفیده. چون میگن حتما به یه جایی وصلی که اینقدر قلدری و قسطاتو نمی دی و اگه اسمت بره تو لیست سیاه اول از همه ممکنه برای ما مشکل ساز بشه که غلط کردیم که شما رو بردیم تو لیست سیاه و ثانیا نهایتش اینه که همونی که بهت وام میلیاردی داده، خودش هم اسمتو از لیست درمیاره.

بعضی چیزایی که تو مرزپرگهر می بینی انقدر شوک آوره که حتی به حالش گریه هم نمی تونی بکنی. خنده هم نمی تونی بکنی. فقط بیشتر مطمئن میشی که این مملکت مشکلش اساسی تر از اون چیزیه که بخوای به اصلاح و تغییرش امیدوار باشی. 

۱۳۹۰ مهر ۱۱, دوشنبه