۱۳۸۷ آبان ۸, چهارشنبه

تگلس - یکم

داری در دانشکده راه می روی می بینی یک عده از دوستان دور مانیتور یک لپ تاپ حلقه زده اند و تو نیز کنجکاو می شوی که آنها دارند چه می بینند... نزدیکتر می روی ناگهان در صفحه مانیتور دو مرد و زن برهنه را در حال آمیزش می بینی..... چشمانت را می مالی که مبادا داری اشتباه می بینی. خودت را هم یک نیشگون می گیری که مبادا خواب باشی ولی داری درست می بینی.... یک فیلم کاملا پورنو که البته معلوم است مخفیانه فیلم برداری شده است...

به خود میایی و می پرسی: این چیه؟
می گویند: این فیلم حاج آقا x است با زن همکارش! فیلمش تازه درومده....

آنقدر هضم این لغات سخت است که دیگر هیچ نمی توانی بگویی و حال استفراغ به تو دست می دهد...... گیرم یک نفر به هر دلیلی این کار را کرده باشد و واقعا هم درست باشد چرا من باید کار او را تماشا کنم؟! باید با دیدن این فیلم بفهمم که یک قشر نوعی مثل آخوندها دروغگو هستند؟ یا نکند باید یاد بگیرم که من هم همین کار را تکرار کنم؟ در ذهن مریض منتشر کننده چه فکری است؟ می دانم حس کنجکاوی در مورد مسایل جنسی آنقدر شدید است که آدمی نمی تواند وسوسه نشود و این فیلم ها را نگاه نکند بخصوص در کشوری که همه چیز حالت نابهنجاری و مریضی به خود گرفته ولی ......

صرف نظر از اینها فکر می کنید که وقتی علیرغم محدودیت های فراوان خودساخته فرهنگی و نیز دیگر ساخته حکومتی بر سر ارضای طبیعی مسایل جنسی، در موبایل پیر و جوانش می توانی پورنوترین صحنه های ممکنه را پیدا کنی و در حالیکه اعلام می شود ازدواج اولویت چهارم است در حالیکه بازی با افکار جنسی پلید و غیرپلید در پیر و جوانش اولویت و دغدغه اول است، حالا می توانی بفهمی ما پوک شده ایم هر چقدر هم که هندوانه زیر بغل ما بگذارند که ما ملتی بزرگیم..... کی این خانه پوسیده فرو خواهد ریخت؟

لینک های مرتبط دیگر:
آیا انتشار فیلم خصوصی افراد اخلاقی است؟
چگونه فیلم حاج آقا منتشر کنیم و معروف شویم
موج سواری روی احساسات مردم، با چه انگیزه ای؟
لجن پراکنی به نام افشاگری به کام خانه نشینان
امير فرشاد ابراهيمي، چماقداري براي تمام فصول!
جوابیه به فیلم کذایی

پینوشت: علیرغم اینکه فیلم برداری مایه هایی از دروغ و ساختگی را داشته ولی گویا موضوع صحت دارد ولی نه به آن صورتی که اولین بار آن آدم مریض احوال و افکار آن را منتشر کرده چون اجرای حکم اصلا با آن خطای منتسب به آن دو نفر تناسب ندارد(لینک)

گاه احساس می کنم نشنیدن و ندیدن بهترین کار است. دیگر از دروغ خسته ام.......

این دکترهای ناتوان....

هر روز که پیچ تلویزیون رو باز می کنی یک خبر جدید از افتخارات و دستاوردهای علمی این دکترها می شنوی و الان مثلا شنیدن اینکه از غوزک پای قورباغه سلول بنیادی گرفتند و باهاش گوسفندی به دنیا آوردند که نخاعش رو میشه به قلب آدم پیوند زد واقعا تعجب نمی کنی! با این حال دو هفته است که از دست این سرماخوردگی ساده جون من داره حالت عروج به خودش می گیره و هیچ درمانی وجود نداره جز تحمل و گذر زمان!

ای دکترهای پرتوان و با استعداد! به جای پرداختن به این تحقیقات پیشرفته، کمی هم در مورد دردهای ساده ما زمینی های خاکی مثل سرماخوردگی تحقیق کنین شاید از دست این ویروس زودتر خلاص شدیم.....

داستان دنباله دار خادم زوری مردم.....

كردان: احساس مي‌كنم استعفاي من به مصلحت نظام نيست لذا استعفا نخواهم داد (لینک)
باز هم کردان: در قاموس من به عنوان خادم نظام جمهوري اسلامي استعفا معني ندارد.(لینک)

این آقا واقعا دیگه روی هر چی آدم پررو رو سفید کرده... واقعا چه جوری روش می شه اصلا این حرف ها رو بزنه! تو آمریکاش هم این حرف ها چیزی جز مقام پرستی معنا نمی ده ( جنگولک بازی های دیگه برای حفظ مقام ). نمی دونم مقصر کیه که این آدم انقدر چرت و پرت رو با اعتماد به نفس بالایی به زبون میاره و اصلا از این ضایع بازی ها خجالت هم نمی کشه ولی فکر کنم توی دهات کوره ها هم بهش با این حرف های مضحکش دارن می خندند و مسخره اش می کنند دیگه چه برسه به بوق های استکبار جهانی...

پینوشت: تصور کنید که یک عمر به بچتون گفتین که خوب درس بخونه و بیست بگیره که بره دکتر و مهندس بشه و حالا معلوم شده خود شما با پول دادن مدرکاتونو گرفتید..... حالا مملکت و افکار عمومی به درک! کردان چه جوری روش میشه بره خونه و تو چشم زن و بچه اش نگاه کنه .......

۱۳۸۷ آبان ۶, دوشنبه

عشق مردان: هوسجویی است یا عشق پاک؟

امروز داشتم وبلاگ دکتر شیری رو می خوندم. شیری در دانشگاه تهران استاد تنظیم خانواده من بود و البته هنوز هم به طور مجازی هست و من چیزهای خوبی رو ازش یاد می گیرم بخصوص کتاب های خوب. شیری باهوش اگر نباشه، درک بالایی از مسایل انسانی و روانشناسی داره.... من تازه دارم به این پی می برم که این "درک عمیق از انسان ها" واقعا یک استعداد ویژه مثل استعداد در ریاضیات یا نقاشی است چون همه این درک رو ندارند. به هر حال داشتم این مطلب رو از اون در مورد مردان خائن به همسر خودشون که مخ دختران رو می زنند می خوندم، یاد دعوای همیشگی بین عشق مرد و عشق زن افتادم. همین دعوایی که مردها عشق رو نمی فهمند و فقط هوسرانی می کنند....

علیرغم اینکه در جوامع سنتی مثل ما که زن ها بسیار محدود بودند (الآن مردها محدودترند!)، مرد بودن آرزوی بسیاری از دختران خسته از جنسیت خود است اما مرد بودن هم دردسرهای خود را دارد. یکی از بزرگترین مشکلات مرد بودن اتهام های ابدی است که به دنبال آنهاست که از مهمترین این اتهام ها همین اتهام هوسرانی و عدم درک عشق پاک است. عشق از منظر متهم کنندگان مردان چیزی به جز س.ک.س است و وقتی مرد در عشق خود آن را نشان می دهد و می جوید، متهم به هوسرانی و فقدان درک عشق واقعی و راستین و به اصطلاح مرسوم "عشق پاک" می­شود. مردها به همین دلیل در ایجاد ارتباطات خود با جنس مخالف، باید قبل از هر چیز مصون بودن خود را از اهداف مقرضانه جنسی اثبات کنند. باید نشان دهند که به جای هوسجویی از اندام خانمی که سکسیترین لباس ها و غلیظ ترین آرایشات را دارد، دنبال عشقی پاک و اسمانی هستند یعنی آن چیزی که شاید زن وانمود می کند که انتظار آن را دارد.... البته اگر بدانیم که درصد بالایی از طلاق ها بدلیل عدم ارضای جنسی زن ها رخ می دهد می توانیم درک کنیم که انگار زن ها هم کم نیروی جنسی ندارند ولی فعلا انگشت اتهام به سمت مردان است.

بگذارید بی پرده از درون خودمان یعنی ما مردها بنویسم...

عطش ما مردها بعضی اوقات در فریفته شدن توسط یک زن آن هم نه برای اخلاق و منش او بلکه دقیقا برای اندام فرینده­اش و یا صورت جذابش غیرقابل انکار است و البته زن ها به خوبی به این نکته واقفند. برای درک این نکته کافیست به برهنگی مفرط لباس زن ها در غرب و نمایش ارایش و لباس چسبان آنها در داخل کشور خودمان توجه کنید که تمامی این ها خودآگاه یا ناخداگاه جز برای نمایش به چشم های مشتاق مردان نیست. به هر حال، مردها همیشه در این آرزو و رویا به سر می­برند که یکبار هم که شده با آن زن که مجذوب او شده اند صحبت کنند تا حس کنجکاوی خود را فرو بنشانند و البته اگر مقبول افتاد در این جبهه پیشروی های دیگری نیز داشته باشند.....

اما بالاخره به مرور زمان مردها یاد می­گیرند که بی پروا پیرو هوس های خود نباشند اگرچه به واقع کار سختی به نظر می رسد و همیشه هم همه آنها موفق نیستند و البته نقش خود زن ها هم در این میان جالب است. گویا آنها به هر حال کاملا هم مخالف شهوترانی مردان نیستند و کاری می کند که مردان زاهد هم بالاخره از کنج عزلت بیرون بیایند(!) و کمی شهوترانی کنند که این برای اسارت فکری آنها به زن ها بسیار مناسب است.
به هر حال، مردانی که عقلی مقدم بر غریزه دارند سعی می کنند که مثلا به خود بفهمانند که بهای ارضای جنسی آنها به اندازه کل زندگیشان نیست و یا زیبایی یک زن لزوما به معنای خوب بودن او نیست و البته گاه با تجربه آنچنان درس های دردناکی از همین فرشته روهای خوش اندام می گیرند که به صورت عملی و واقعی می فهمند که باید کمی عقل را هم مقدم بر هوس ها کنند..... این نوع درس های دردناک را به شکل خوبی مردان خائن به زن های خود می فهمند وقتی که زن دوم که قرار بود اصلا از این رابطه چیزی نگوید و دختر خوبی باشد و به آپارتمان و ماشین و پول آقا و خود آقا(!) اکتفا کند، ناگهان سر از خانه هووی خود درآورده و کار به جایی می رسد که در فیلم ها زیاد می بینیم . داخل پرانتز یک نکته جالب آنکه اگر مرد به زنش خیانت کند هیچ قصدی جز هوسرانی نداشته اما اگر زن خیانت کند احتمالا فقدان رابطه عشقی مناسب و عاطفی با شوهرش بوده که او را به این ورطه کشانده و ایضا دیگر توجیهاتی که تبرئه زن از هوسرانی را معنا می دهد و برای او همدردی عاطفی نیز به همراه دارد.....

به هر حال مردها این هستند. آنها علیرغم اینکه باید مرد باشند و قوی باشند ولی احساس شکستگی آنها برای رسیدن به یک زن یا حتی صحبت کردن با او و جلب نظر او، آنها را تا حد عجیبی گاه خوار و خفیف می کند. در مقابل لشکری می جنگد اما در برابر یک زن ضعیف و ناتوان است و در برابر شکست عشقی آنچنان می شکند که به اعتیاد رو می آورد. سال ها فرزانگی کرده اما در برابر یک زن سر به مجنونی می گذارد......

البته شاید تا حدی این مکانیزم طبیعت است. همانطور که زن نهاد و ویژگی های خود را دارد مرد نیز شکل و خصایص ویژه خود را دارد. عشق برای مرد به طور مشخص مخلوطی از تخلیه عاطفی و سکس است (مشخصا برای زن هم هست!) و شاید به دلیل برونگرایی در ابراز این نیازهای خود است که متهم به شهوترانی می شود و همیشه باید ثابت کند که مرز مشخصی در عشق او و هوسرانی او وجود دارد و اگر چه گویا زن به ذاته نیروی جنسی شدیدتری از مرد دارد ( منحنی ارضای جنسی زن یا ارگاسم را به یاد آورید...) اما بدلیل درونگرایی آنها، همه عشق آنها را پاک می دانند...

راستی تعریف عشق پاک چیست؟!
لینک ها:

۱۳۸۷ آبان ۱, چهارشنبه

مک کین یا اوباما؟ مساله این نیست!

خوب به قول یک بنده خدایی انتخابات ریاست جمهوری آمریکا بعد از انتخابات ریاست جمهوری ایران، مهمترین واقعه برای ایران محسوب میشه! البته من اگرچه با این گفته بدلیل اغراقش مخالفم ولی قبول دارم که انتخابات ریاست جمهوری آمریکا برای کل جهان مهمه نه فقط ایران. البته قبول هم ندارم که برای ایران مهمتر از باقی جهانه که مشخصا قرار نیست با رییس جمهور آمریکا عوض شدن چیزی در اهداف آمریکا عوض بشه. شاید سیاست­ها عوض بشه ولی اهداف عوض نمی شند. پس فشار به قوت خود باقیست فقط موضع اعمال فشار عوض میشه. قبلا موضع اعمال چوب به نقطه ای در پایین ملت بود حالا به بالا منتقل میشه! البته دعا کنید به هر دو سمت همزمان وارد نشه که احتمال رخداد این حالت خوفناک هم زیاده!

آمریکا از این جهت شبیه ایران خودمونه. نظام همون نظامه فقط یک بار هاشمی تو سنگره، یکبار خاتمی و یکبار هم احمدی­نژاد. آدم ها عوض می شند اما سنگر به قوت خود باقیست.... به همین دلیل اینکه مک­کین رییس باشه یا اوباما مهم هست ولی مساله این نیست! فکر کنم مساله همون رییس جمهور بعدی خودمون باشه یعنی مالکیت سنگر......

راستی این نظرسنجی بغل هم داره نشون میده ایرانی ها بیشتر موافق اوباما هستند. ولی این یارو این اواخر از رقیب به اصطلاح جنگ طلبش در قبال ایران موضع های بدتر و تندروتری گرفت! به هر حال من که از سیاست مدارهایی که شعارهای مهرورزی و صلح می دهند کاملا می ترسم و به حرف هاشون هم کاملا مشکوکم..... ( البته شما نظر خودتونو بدین و تحت تاثیر این حرف ها قرار نگیرید!)

۱۳۸۷ مهر ۲۷, شنبه

وضعیت اقتصاد جهانی ......


لینک چند مطلب که خوبه برای آگاهی از حوادث اخیر بخصوص بحث های پیرامون نظام سرمایه داری بخونین، البته این مطالب باعث نمی شند که شما هم بتونین فردا نظر بدین که چی خوبه و چی بده! ان شاءالله بعد از 2 یا 3 سال اقتصاد خوندن شاید وتازه شاید به این مقام نایل شوید. این لینک ها فقط برای شنیدن حرف ها مناسبه نه چیز دیگه!
رکود اقتصادی یا سقوط بازار آزاد؟ ( از بی بی سی فارسی- ممکنه به فیلترشکن نیاز داشته باشید)
واکنش سران ایران به بحران مالی آمریکا ( از بی بی سی فارسی- ممکنه به فیلترشکن نیاز داشته باشید)

۱۳۸۷ مهر ۲۳, سه‌شنبه

تلقین

این روزها که می گذرد
شادم
این روزها که می گذرد
شادم
که می گذرد
این روزها
شادم که می گذرد

قیصر امین پور- دستور زبان عشق

۱۳۸۷ مهر ۲۲, دوشنبه

آخر پوچ گرایی.....

دنیا همه هیچ، اهل دنیا همه هیچ
ای هیچ! برای هیچ، بر هیچ، مپیچ.....



شاعر: ناشناس
منبع: تخته درس سیستم های دینامیکی دکتر مشایخی در دانشگاه شریف!

داستانک - دوم

چهار تا دوست كه ۳۰ سال بود همديگه رو نديده بودند توي يه مهموني همديگه رو مي بينن و شروع مي كنن در مورد زندگي هاشون براي همديگه تعريف كنن. بعد از يه مدت يكي از اونا بلند ميشه ميره دستشويي. سه تاي ديگه صحبت رو مي كشونن به تعريف از فرزندانشون...
اولي: پسر من باعث افتخار و خوشحالي منه. اون توي يه كار عالي وارد شد و خيلي سريع پيشرفت كرد. پسرم درس اقتصاد خوند و توي يه شركت بزرگ استخدام شد و پله هاي ترقي رو سريع بالا رفت و حالا شده معاون رئيس شركت. پسرم انقدر پولدار شده كه حتي براي تولد بهترين دوستش يه مرسدس بنز بهش هديه داد...
دومي: جالبه. پسر من هم مايه افتخار و سرفرازي منه. توي يه شركت هواپيمايي مشغول به كار شد و بعد دورهء خلباني گذروند و سهامدار شركت شد و الان اكثر سهام اون شركت رو تصاحب كرده. پسرم اونقدر پولدار شد كه براي تولد صميمي ترين دوستش يه هواپيماي خصوصي بهش هديه داد.
سومي: خيلي خوبه. پسر من هم باعث افتخار من شده... اون توي بهترين دانشگاههاي جهان درس خوند و يه مهندس فوق العاده شد. الان يه شركت ساختماني بزرگ براي خودش تأسيس كرده و ميليونر شده... پسرم اونقدر وضعش خوبه كه براي تولد بهترين دوستش يه ويلاي ۳۰۰۰ متري بهش هديه داد.
هر سه تا دوست داشتند به همديگه تبريك مي گفتند كه دوست چهارم برگشت سر ميز و پرسيد اين تبريكات به خاطر چيه؟ سه تاي ديگه گفتند: ما در مورد پسرهامون كه باعث غرور و سربلندي ما شدن صحبت كرديم. راستي تو در مورد فرزندت چي داري تعريف كني؟ چهارمي گفت: دختر من رقاص كاباره شده و شبها با دوستاش توي يه كلوپ مخصوص كار ميكنه. سه تاي ديگه گفتند: اوه! مايه خجالته! چه افتضاحي!
دوست چهارم گفت: نه. من ازش ناراضي نيستم. اون دختر منه و من دوستش دارم. در ضمن زندگي بدي هم نداره. اتفاقاً همين دو هفته پيش به مناسبت تولدش از سه تا از صميمي ترين دوست پسراش يه مرسدس بنز و يه هواپيماي خصوصي و يه ويلاي ۳۰۰۰ متري هديه گرفت.....

سوال: با اعتماد به نفس ترین فرد عالم بعد از احمدی نژاد کیست؟

عکس: حاج آقا کروبی در حال اعلام کاندیداتوری ریاست جمهوری و رقابت با احمدی نژاد

۱۳۸۷ مهر ۱۷, چهارشنبه

داستانک - یکم

روزی يک مرد روحانی با خداوند مکالمه ای داشت: "خداوندا! دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شکلی هستند؟ "
خداوند او را به سمت دو در هدايت کرد و يکی از آنها را باز کرد، مرد نگاهی به داخل انداخت، درست در وسط اتاق يک ميز گرد بزرگ وجود داشت که روی آن يک ظرف خورش بود، که آنقدر بوی خوبی داشت که دهانش آب افتاد، افرادی که دور ميز نشسته بودند بسيار لاغر مردنی و مريض حال بودند، به نظر قحطی زده می آمدند، آنها در دست خود قاشق هايی با دسته بسيار بلند داشتند که اين دسته ها به بالای بازوهايشان وصل شده بود و هر کدام از آنها به راحتی می توانستند دست خود را داخل ظرف خورش ببرند تا قاشق خود را پر نمایند، اما از آن جايی که اين دسته ها از بازوهايشان بلند تر بود، نمی توانستند دستشان را برگردانند و قاشق را در دهان خود فرو ببرند.

مرد روحانی با ديدن صحنه بدبختی و عذاب آنها غمگين شد، خداوند گفت: "تو جهنم را ديدی، حال نوبت بهشت است"، آنها به سمت اتاق بعدی رفتند و خدا در را باز کرد، آنجا هم دقيقا مثل اتاق قبلی بود، يک ميز گرد با يک ظرف خورش روی آن و افراد دور ميز، آنها مانند اتاق قبل همان قاشق های دسته بلند را داشتند، ولی به اندازه کافی قوی و چاق بوده، می گفتند و می خنديدند، مرد روحانی گفت: "خداوندا نمی فهمم؟!"، خداوند پاسخ داد: "ساده است، فقط احتياج به يک مهارت دارد، می بينی؟ اينها ياد گرفته اند که به یکديگر غذا بدهند، در حالی که آدم های طمع کار اتاق قبل تنها به خودشان فکر می کنند!"
منبع: باز هم ایمیل های ملت. این نشون می ده درسته که ملت در فضای مجازی، زیاد آت و آشغال برای هم می فرستند اما گاهی هم ایمیل های واقعا قشنگی می فرستند از جمله این بالایی......

مرز پرگهر - یکم : آقای صراف نماینده مجلس

۱۳۸۷ مهر ۱۵, دوشنبه

ساده اندیشی از نوع احمدی نژاد

نمی دونم واقعا دکترای احمدی نژاد در راه و ساختمان و عمران است یا اقتصاد ولی اگر به سخنرانی های او گوش کرده باشید حتما می بینید که چگونه او در مورد مسایل کاملا فنی اقتصادی دیدگاه های صریح و قاطع خود را اعلام می کند و در ضمن عده ای را بدون استثنا نفی و عده ای دیگر را تایید می کند.
من حرفی ندارم که واقعا اقتصاددان درست و حسابی که بشه رو حرفش حساب کرد کم داریم چون بیشتر نیروهای انسانی ما به رشته های فنی هدایت شده اند و البته اقتصاد همیشه در دعوای بازار آزاد و کمونیست خلاصه شده و نه بیش از آن. پس دید هم آن است که سرکوب و تکفیر این موارد نیز نیاز به بحث علمی ندارد که بخواهد فردی برای یادگیری آن مدرک اقتصادی بگیرد! کافی است بلندگو را بدهید دست دکتراهای عمران تا برایتان تکفیرنامه را بخواند. بدون اینکه به درستی مکانیزم ها را بداند یا اینکه بداند بازار آزاد یک طیف است شروع به تکفیر می کند. او به درستی انگار نمی داند که حتی در آمریکا هم صددرصد بازار آزاد وجود ندارد و خود ما هم در بعضی موارد پیرو بازار آزاد هستیم، بعد بلندگو را می گیریم و بازار آزاد را بازار دزدها می نامیم و جالب تر از آن اینکه اجرای اصل 44 قانون اساسی را در جهت بعد سومی می دانیم که در تضاد با بازار آزاد است(!). شاید به همین دلیل است که شرکت ها را با درصد سهم کم به مردم قالب کرده ایم ولی هنوز خودمان رییسیم و هنوز ما می گوییم که چگونه با سرمایه دیگران رفتار کنیم. چون هنوز دولت، رییس است. واقعا پس چرا سهام را واگذار کردی وقتی می خواهی خودت رییس باشی؟ مگر قبلا کم رییس بودی؟ به این احتمالا دزدی نمی گویند؟

راستی بازار آزاد پلید دزد است، اما ما نیستیم؟!! بگذارید که چند مورد را مرور کنیم. یادتان هست که قبل از پیدایش ایرانسل قیمت سیم کارت چقدر بوده است؟ چیزی در حدود 440هزار تومان. تازه برای دریافت آن نیز باید ماه ها در صف انتظار می ماندی. اما الآن چه شده است؟ سیم کارت دائمی ایرانسل با 75هزار تومان و سیم کارت اعتباری با 10هزار تومان بدون اتلاف وقت قابل خرید است. اما سیم کارت تولیدی همان بدنه مخالفِ بازارِ آزادِ دزد، که اتفاقا ریاستش بر عهده دکتر احمدی نژاد است به زور توانسته خود را در 280هزار تومان سر پا نگه دارد. آری بازار آزاد دزد است که به من این فرصت را می دهد تا در بازار رقابتی (مکانیزمی که احمدی نژاد فراموش کرده است) با قیمت پایین تر کالایی را بخرم. متاسفم که این راحتی ِ من محصول دزدهاو تئوری های آنهاست و ناراحتی و فشار مالی بر من، محصول تئوری های نیم بند و توهمی اقتصاد اسلامی! ( اصلا تعریف اقتصاد اسلامی چی هست؟! این پست قبلی منو بخونین )

نمونه دیگر پیش فروش محصول وارداتی و نه محصول تولیدی پژو 407 فرانسوی توسط ایران خودرو است. ما در مورد خودرو دقیقا به مقابله با دزدان سرمایه داری پرداخته ایم ولی متاسفانه هزینه این جنگ با دزدان را از جیب ملت می دهیم. شرکت ایران خودرو چرا تا کنون سر پا مانده است؟ جز با تعرفه های بالای واردات خودرو؟ آخر می دانید همان "رقابت" در بازار خودرو جهانی وجود دارد و الآن تویوتا کمری 40 میلیونی که وسیله پز دادن پولدارهای ماست در آن طرف مرز 20 میلیون تومان است و به واسطه تعرفه در قیمتی بالا داده می شود تا مبادا کالاهای بی کیفیت ایران خودرو روی دست آن شرکت که نماد مبارزه ما با بازار آزاد است باقی بماند. نه اینکه ایران خودرو مقصر باشد چون صنعت خودرو در جهان آنقدر دچار تلاطم شده است که حتی برای تولیدکنندگان سنتی آن هم دیگر نمی صرفد خودرو تولید کنند! اما خیلی وقت قبلتر از این حرف هاف ما به بهانه دزدها مرزها را بستیم و چون کبک سر در برف کردیم و حالا دیگر بعید است که بتوانیم قبول کنیم تفکرات قبلی اشتباه بوده است و به نوعی فرار به جلو می کنیم. ما برای مقابله با دزدان بازار آزاد مکانیزمی را پیاده کرده ایم که خود جای دزد قرار گرفته ایم و بلایی بدتر بر سر مردم آورده ایم. آخر سر هم کارمان به جایی رسیده که ایران خودرو علنا به جای تولید به واردات خودرو اقدام کرده است و خودرو را با قیمت تقریبی دو برابر قیمت جهانی ( قیمت پژو 407 در انگلیس ) برای مردم وارد کرده و تازه پیش فروش می کنیم. یعنی نه تنها باید دو برابر پول بدهند بلکه باید چند صباحی نیز به گربه رقصانی و عشوه گری های این شرکت والا نیز توجه عنایت بفرمایند. آیا این اسمش دزدی نیست؟ در کدام یک از آن کشورهای دزد این گونه رفتار می کنند؟

البته یک حرف -که احتمالا آخر ادراکات رییس جمهور از نظام بازار آزاد است- درست است و آن اینکه هدف بازار آزاد و مکانیزم آن تخصیص بهینه منابع است و نه عدالت. به همین دلیل ساده اندیشی رییس جمهور قابل درک است. اما این تخصیص بهینه در موارد بسیاری بدلیل ایجاد مکانیزم رقابت، سبب کاهش قیمت و نیز عدالت شده است. اما بگذارید دوباره نگاهی به سیستم اسلامی و دزدگریز خود داشته باشیم. آیا دولتی بودن تولید خودرو، سیمان، تلفن همراه و دیگر بازارها برای ما عدالت به ارمغان آورد؟ در مورد سیمان که اخیرا به بازار آزاد پیوست (آن هم در دولت فخیمی که مدام دم از مخالفت با بازار آزاد می زند! ) دقیقا دیده شد که همین مکانیزم دزد چگونه قیمت را پایین آورد و عدالت را برقرار کرد.

نه اینکه بگویم بازار ازاد خوب است که گفتم من سواد این کار را ندارم ولی من باز معترفم که سواد ندارم و فقط سعی کردم با مثال نقض، ساده اندیشی رییس جمهوری کشوری را که متاسفانه انگار به درستی در مورد حرف هایش فکر نمی کند، نشان دهم. ولی باشد که کمی بیشتر فکر کنیم و حرف ها را با تحقیق و سنجیده بزنیم و همیشه جایگاه خود را به یاد داشته باشیم........

۱۳۸۷ مهر ۱۳, شنبه

تغییر

گاه احساس می کنم چیز دیگری بودن چه دردسر بزرگی است! گاه دوست دارم که بدون نیاز به نگرانی از غرورم، بشکنم و زار زار گریه کنم. گاه دوست دارم که اعتراف کنم خسته ام و می خواهم کمی استراحت کنم. گاه دوست دارم بدون هیچ فکری عاشق باشم... اما نمی شود!

من هنوز باید نقابدار باشم اگرچه از این نقاب خسته ام........

۱۳۸۷ مهر ۱۰, چهارشنبه

فرق هتک حرمت داخلی و خارجی

ما مسلمان ها یه بدی داریم و اون این که اگر خودمان کاری را بکنیم که بد است هیچ اتفاقی نمی افتد و احتمالا مصالح ایجاب می کرده و مگر طور دیگر می شده که ما آن کار را نکرده ایم ولی اگر همان کار را کفار بکنند اسمش می شود دست استکبار و فردا هم کلی راهپیمایی و نامه اعتراض و احضار سفیر..... مثلا اگر آمریکا زور بگوید، دنبال منافع خودش و همسودهای اطرافش باشد یا یکجانبه گرایی کند، می شود پلید و مرگ بر آن. ولی اگر احمدی نژاد یا امثال او در این کشور همین کارها را بکنند یعنی حرف فقط حرف خودشون باشه و به دیگران زور بگند می شوند رجایی دوم! استکبار تعریفش همیشه در خارجی و کفار آورده شده و مسلمان هر چقدر هم که مستکبر و خودخواه باشد آخر سر هیچ اتفاقی نمیفته.....
اینو گفتم که یک مثال هم بیارم. این دو تا خبر در یک روز در سایت تابناک آورده شده اند. یکی می شود "هتک حرمت گورستان مسلمانان در اتریش" ودیگری می شود "غافلگیری اموات"! اولی می شود توهین و دومی غافلگیری! اولی می شود دست استکبار و محکوم است ولی دومی احتمالا زیر سیبیلی بنا به مصالح اصلا مطرح نمی شود چون به هر حال طرح عمرانی احتمالا مطرح بوده و کار دیگه ای نمی شده بکنند جز اینکه با بولدوزر بیفتند به جون قبرها و مرده ها!