۱۳۹۰ آبان ۱۸, چهارشنبه

شعرخوانی - نهم

ماهی همیشه تشنه ام
در زلال لطف بیکران تو
می برد مرا به هر کجا که میل اوست
موج دیدگان مهربان تو
زیر بال مرغکان خنده ات
زیر آفتاب داغ بوسه هات
ای زلال پاک
جرعه جرعه می کشم تو را به کام خویش
تا که پر شود تمام جان من ز جان تو
ای همیشه خوب
ای همیشه آشنا
هر طرف که می کنم نگاه
تا همه کرانه ها دور
عطر و خنده و ترانه می کند شنا
در میان بازوان تو
ماهی همیشه تشنه ام
ای زلال تابناک
یک نفس اگر مرا به حال خود رها کنی
ماهی تو جان سپرده روی خاک

*فریدون مشیری
.
.
.
.
نهم نوامبر در ouchy و گوش سپرده به موج های آرام دریاچه ژنو و شعر خواندنت...

۱۳۹۰ آبان ۱۵, یکشنبه

قطعه خوانی سی و سوم

نمی داند به قربانگاه می رود
گوسفندی
که از پی کودکان می دود
که عقب نماند

*شمس لنگرودی

۱۳۹۰ آبان ۱۴, شنبه

قطعه خوانی سی و دوم

باران شبانه را دوست دارم
نیمه های شب
چراغ روشن پارک ها
و ماشینی که دور می شود
به سرعت زندگی

*شمس لنگرودی

۱۳۹۰ آبان ۱۰, سه‌شنبه

لوزانیات پنجاه و چهارم

امروز اطراف EPFL:

.
.
.
.
سوییس که باشی می فهمی چرا می گن باغ بی برگی هم قشنگه... چرا اخوان می گفت پادشاه فصل ها پاییزه... اما من هنوز عاشق گرما و آفتابم. دلم شن داغ کنار ساحل می خواد که روش دراز بکشی و بعد دل به دریا بزنی...