۱۳۸۷ مرداد ۶, یکشنبه

سفرنامه سوم : به سمت ایران از فرودگاه استانبول

سلامی دوباره از بخش ترانزیت فرودگاه استامبول که وایرلسش مفتیه! نور به قبر خمینی بباره! کجا تو ایران ما ساعتی 4یورو معادل 6000 تومان بابت اینترنت می دیم؟ نور به احمدی نژاد بباره! کی ما برای مترو 0.8 یورو معادل 1200 تومن می دیم؟ خدایا قربون ایران و اون هزینه های مفتش بریم! اینجا انقدر پول دادیم که دیگه برامون 1 یورو مثل چرک کف دست شده. ناهار 6 یورو، نوشابه 1.5 یورو، و قس علی هذا.
خوب به هر حال بازگشت نزدیکه...یک هفته گذشت و کلی خاطره ازش به جا موند که باز من به دلیل حرفه ای نبودن هر روز مطلب ننوشتم که البته اصلا وقتش رو هم نداشتم! کی آتن رو ول می کنه که وبلاگ بنویسه؟! ولی واقعا خوش گذشت. اگه دو دل هستین که برید یونان یا نه بهتون صددرصد می گم که برین پشیمون نمی شین...واقعا جای قشنگ و دوست داشتنیه.اصلا احساس غربت نمی کنین.. خیلی به ما نزدیکند. اگه خدا بخواد ظرف چند وقت دیگه یواش یواش نوشتن رو شروع می کنم.
خوبه الآن هم تو فرودگاه استامبول دوباره از ایرانیا بگم همونطور که اومدنه گفتم. خوب ایرانی ها وضعیتشون مشخص تر شده...زن ها بی حجابند اما یک چیزایی شبیه مانتو کوتاه تنشونه که نشون میده که دیگه آزادی رو به اتمامه و باید به زودی مسلمون بشند. مردها هم دیگه شلوارک ندارند. تغییر بزرگ نزدیکه!
خوب .... بسه! می خوام این یک هفته رو تا شروع پرواز دوباره تو ذهنم مرور کنم......

۱۳۸۷ تیر ۳۱, دوشنبه

سفرنامه دوم : در فرودگاه استانبول: هیچی فیلتر نیست!

وای اینجا سرعت Wireless خفنه و هیچی فیلتر نیست! خدایا من و اینهمه خوشبختی محاله! محاله!
راستی از اینجا یک معامله هم در بورس پرشکوه ایران کردیم.... خدایا در روزهای آتی قیمتش را فزونی بخش...آمین

سفرنامه یکم : به یونان از فرودگاه استانبول

توی این چند وقته که حرفای بی­ربط زیاد زده بودم شاید می­تونستم از سفر پیش روم یعنی یونان و آتن بنویسم ولی از اونجایی که غیر حرفه ای هستم این فرصت رو از دست دادم تا حالا که تو سالن ترانزیت فرودگاه استامبول هستم و وقتی قرار باشه 8 ساعت توی ترانزیت منتظر پرواز بعدیت باشی چاره­ای بهتر از تایپ بلاگ پیدا نمی­کنی. خوب باز هم دیر نیست انگاری.
اولین چیزی که برای ما ایرانی­ها یکهو با این سفرهای به بلاد کفار عوض می شه زن­ها هستند! نعوذ باالله گمان بد نبرید که قراره اینجا بی ناموسی بنویسم ولی خوب به هر حال حقیقته دیگه. توی هواپیما اکثر زن ها به جز تعدادی معلوم­الحال بودند که من انتظار داشتم به محض اعلام خروج از مرز ایران همه دیگه سنگ تموم بذارن ولی در کمال تعجب این جوری نشد روسری­های نیم­بند اکثرا حتی در فرودگاه استامبول هم سر جاشون موندند! اونایی هم که کشف حجاب کردند نمی­کردند بهتر بود.... کله کچل و باستن ها!!!!! خوبه خداوکیلی لااقل تو ایران با حجاباشون می تونند این نواقص انباشته شده رو بپوشونند و مردا رو گول بزنند ولی اینجا دیگه هیچی رو نمی­شه پنهان کرد. خداییش بعضی از زن­های نیمه برهنه اینجا از زن­های با روسری­های فراری و مانتوهای چسبون و آرایش­های شب حجله کمتر تحریک کننده هستند.
ولی به جای ایرانی­ها که اتفاقی کمی مراعات کردند چند تا هواپیمای دیگه هم مسافرشون پیاده شدند که توش آلمانی­ها سنگ تموم گذاشته بودند وقتی در باز شد با اون لباسای بی­ناموسی از حجله دراومده ریختند بیرون می خواستم بگم برید که الآن گشت ارشاد میاد و همتونو جمع می­کنه که یادم افتاد اینجا اونجا نیست..... خیلی جالبه در عرض کمتر از 3 ساعت کل قوانین چپه شد. جالب اینکه کسی مسخ همین زن های نیمه برهنه نیست یا تیکه هم نمیندازه. کلا فکر کنم آستانه این کارا تو مملکت ما پایینه باید برنامه ریزی کنیم که بره بالا.
علاوه بر زن­ها الآن توی سالن ترانزیت آهنگ ترکی گذاشته که تو ایران فقط تو تاکسی­های میشه شنید و البته کسی هم از حراست نمی­یاد که بگه کمش کنین. جای برادرم خالی که عشقه آهنگ ترکیه و حالا کجاست که ببینه تو سالن دارن براش پخش می کنن. جالبه که CDهایی که ما حتی اخیرا دیگه پول CDیش رو هم نمی دیم اینجا 8 یورو (14000 تومان ناقابل) باید براشون بدیم تازه هم نمی تونی آهنگ خوباشو هم سوا بکنی. علاوه بر بی ناموسی­های فوق­الذکر، تبلیغات بی­ناموسی هم که دیگه در و دیوار و پوشونده ... رفتم تو بخش مجلاتش که احتمالا فکر کنم با بخش پورنو فرودگاه اشتباه گرفته بودند کلی بی ناموسی بد جور و خفن از جدیدترین ستاره های خوش قواره هالیوودی و ترک! آی مردم هم می­خرند!
ولی خداییش با همه اینا وقتی می­بینی بعضی زن­ها هنوز چه جوری حجاب دارن- نه فقط ایرانی­ها- می­فهمی که آدم خودش باید بخواد! نمی­شه زورکی به اونها حالی کرد که یک کاری رو بکنند. اگه خودشون نخواند باید براشون گشت ارشاد بذاری و بعد تازه همین که از گشت ارشاد رد شد دوباره بی­ناموسی می­کنه!
راستی من چرا اینقدر به این واژه " بی­ناموسی" گیر دادم!
راستی جناب فتح­الله زاده مدیرعامل استقلال هم در فرودگاه رویت شد. خدا ما را با این دیدار این حوریان که در ایران نمی­بینیم ولی در بلاد خارجه مشعوف به دیدار می ­شویم به بهشت برین با چک و لقد خواهد برد! خداییش از این نمی­شه نتیجه گرفت اینا همش این ورا هستند!
یه راستی دیگه : بدترین عذاب الهی برای ما ایرانی­ها اینه که تو اینجا وقتی به دستشویی­های فرنگی عادت نداریم گلاب به روتون سلسله بول بگیریم! آخ کجایی سنگ توالت ایرانی! ای فدای تو همه بزهای من!

۱۳۸۷ تیر ۲۸, جمعه

داریم یا نداریم؟


آقا این قصه موشک های چاخانی رو شنیدین که به جای چهار تا سه تا بودن. حالا یکی نیست بگه آخه کله خر چرا چهارتا رو گذاشتی که تابلو هم بود! تو فیلمی که خودشون پخش کردن چهارمی شلیک شد ولی 10 ثانیه بعد که اون سه تای دیگه تقریبا به مقصد رسیده بودن! پس اون چهارتا نمی تونستن کنار هم باشند.....
ولی نکته جالبتر اینه که همه یادشون رفته که لااقل سه تاش پریده حالا یکی نپرید خیلی مهم نیست! مثه اون قضیه است که اگر بگی ندارم می برنت شورای امنیت که چرا داری و داری تلاش می کنی اگه همین فردا بگی داری می گن نه البته طبق برآورد ما شما 10 سال تا اونجا فاصله داری و اینا حرف مفته..... آقا تکلیف ما معلوم نیست. هر چی بگیم متهمیم!

۱۳۸۷ تیر ۲۵, سه‌شنبه

خویشتن داری!

دیروز دم میدان فاطمی در کنار عده ای دیگه منتظر یک تاکسی بودم... در جمعیت دختری بود که علاوه بر پوشش محرکش کمی حرکات اضافی داشت. از اون حرکات که قصد جذب آدمای دیگه رو داره.... موفق هم بود چهار نفر دورش جمع شدند و متلک های معمول شروع شد...در نهایت اخم کرد و جاش رو کمی عوض کرد و تقریبا کنار من وایستاد. بعد یکی از اون چهارتا مرد دوباره اومد پیشش و بعد از اندکی آروم صحبت کردن باهاش مرده یک تاکسی دربست گرفت و در کمال تعجب دختره اول پرید تو ماشین و بعد هم مرده رفت تو و بعد هم با هم رفتند......
دیدن این صحنه ها برای ما آدمها که با گرون شدن هزینه زندگی مشترک و به هم ریخته جامعه و سخت شدن یافتن آدمی متناسب با خودمون قصد فریفتن خودمونو داریم که روابط جنسی رو برای رسیدن به جاهای بهتر باید سرکوب کنیم مثل یک پتک محکم به سد در حال شکستنه.... آیا اگر دختری انقدر ارزونه که بشه به این راحتی باهاش رفت آیا من هم به عنوان یک آدم توی سنی که نیازهام مشخصه باید سال ها خویشتن داری کنم؟
هیچ چیز بدتر از درگیری فکر آدم روی این مسایل که با یک ازدواج حل می شه نیست... ولی انگاری ازدواج از روش های دیگه سخت تر شده......

۱۳۸۷ تیر ۲۴, دوشنبه

آهنگ های کودکی 2

از همدان اومدم و حالا نوبت آهنگ های قدیمیه:
اولیش که به نظر من بهترینشه رو گوش کنین: لوک خوش شانس!
بعدش از همه بهتر که کمی هم باهاش بغض کردم اینه : مدرسه والت....
اینا هم که دیگه عالیند : زبل خان! پت و مت 1، پت و مت 2
بعدیا رو هم گوش کنین خوبه :
جیمبو!
اوشین.. البته اینو بزرگترا بخصوص مادرا بیشتر باهاش حال می کنند... دوسال ملت سر این سریال سر کار بودند!
افسانه توشیشان
حنا دختری در مزرعه
بچه های کوه تاراک ( آغاز - پایان ) اون دو تا بچه خرسا که تو کوه بودند... یادتون اومد؟
هاج زنبور عسل
پروفسور بالتازار!
آخه! خونه مادربزرگه ( آغاز - پایان )
احترام بذارین : میتی کومان
و این آهنگ آخر هم مال اون کارتونست که پسره باعث شد که برادر دختره از کوه بیفته و پاش چلاق بشه به همین خاطر دختره تحویلش نمی گرفت... اسمش یادم نمی یاد اگه شما یادتون اومد بهم بگین....

۱۳۸۷ تیر ۱۹, چهارشنبه

آهنگ های کودکی 1

امروز به شدت خسته بودم ، خستگی ناشی از پایان امتحانات و پروژه ها ..... توی دانشگاه یک نفر بود که روی لپ تاپش آهنگ های کارتون های قدیمی رو داشت و ما هم که فلش رو تندی درآوردیمو ازش گرفتیم.... شب خسته و depress ساعت 10 رسیدم خونه و همش داشتم به خستگی و کوفت بودن زندگیم فکر می کردم که یادم افتاد آهنگ ها توی فلشمه ..... خداییش زنده شدم! واقعا بچگیام اومد جلوی چشمم.... سر بعضیاش هم گریه کردم مثل آهنگ مدرسه والت ..... فردا دارم می رم همدان و اگر برگشتم از طریق اینترنت دانشگاه که یک کم نفتش از این اینترنت خونگی ما بیشتره upload شون می کنم....
اینجا آهنگ ها رو دانلود کنید.