۱۳۹۰ اسفند ۲۰, شنبه

سفرنامه 92: و حالا بازگشت

بازگشتم به آغوش آرامش لوزان...
وقتی که هنوز ریشه در خاکم
من عاشق آن خاک، آلوده یا پاکم

.
.
.
.
نمی دونم اسم این رفتن ها بازگشت از وطنه یا رفتن از وطن!!

۱۳۹۰ اسفند ۱۶, سه‌شنبه

سفرنامه 91: از لوزان تا مشهد

از ایستگاه قطار لوزان....



تا ایستگاه راه آهن تهران...

تا ایستگاه قطار مشهد...
.
.
.
.
فاصله ها گاه به کوتاهی دیدن همین عکس هاست.... 

۱۳۹۰ اسفند ۱۳, شنبه

سفرنامه 90: کرسی علیه الرحمه

یعنی همه لذات دنیا به کنار، خوابیدن زیر این کرسی گرم توی هوای سرد بهمن ماه به کنار. خدایی آخر ذوق مرگی بود که تونستم بعد از حدود 20 سال، یه شب زیر کرسی بخوابم.... حالا قرار گذاشتیم که سال بعد این سنت حسنه رو هم در بلاد سوویس به راه بیاندازیم باشد که مقبول افتد...


سفرنامه 89: دروغ و امان از دروغ در مرزپرگهر

این بار خیلی درگیر خرید بودم و اولین چیزی که نظرم رو جلب کرد تقلا و تلاش کاسبین محترم (حبیبان سابق خداوند متعال)  برای دروغگویی آشکار و علنی و یا همون کلاهبرداری به زبان ساده بود. البته قبلا هم که ایران بودم مسلما همینجوری بوده ولی چون انگاری به این وضعیت عادت داشتم برام عجیب و زننده نبود ولی وقتی مدتی یه جور دیگه زندگی کردم حالا برام خیلی عجیب بود و تو چشم میومد. بعضی از اینا حتی از این پروا نداشتند که پاتو از مغازه نذاشته بیرون بفهمی سرت کلاه گذاشته و جنسی رو که با منت با تخفیف بهت داده رو بتونی به طور عادی و بدون تخفیف دو سه مغازه اون طرفتر خیلی ارزون تر بخری. اما چقدر قسم دروغ و چقدر بی چشم و رویی....
.
.
.
.
با دیدن این آدم ها، تصور اختلاس های هزار میلیاردی و حتی بالاتر هم عجیب نیست. وقتی این همه آدم سر چند هزار تومن ناقابل اینقدر دروغ و دغلبازی دارند، وقتی دستشون به مخزن اصلی برسه معلومه که چی کار می کنند...