امروز داشتم وبلاگ دکتر شیری رو می خوندم. شیری در دانشگاه تهران استاد تنظیم خانواده من بود و البته هنوز هم به طور مجازی هست و من چیزهای خوبی رو ازش یاد می گیرم بخصوص کتاب های خوب. شیری باهوش اگر نباشه، درک بالایی از مسایل انسانی و روانشناسی داره.... من تازه دارم به این پی می برم که این "درک عمیق از انسان ها" واقعا یک استعداد ویژه مثل استعداد در ریاضیات یا نقاشی است چون همه این درک رو ندارند. به هر حال داشتم این مطلب رو از اون در مورد مردان خائن به همسر خودشون که مخ دختران رو می زنند می خوندم، یاد دعوای همیشگی بین عشق مرد و عشق زن افتادم. همین دعوایی که مردها عشق رو نمی فهمند و فقط هوسرانی می کنند....
علیرغم اینکه در جوامع سنتی مثل ما که زن ها بسیار محدود بودند (الآن مردها محدودترند!)، مرد بودن آرزوی بسیاری از دختران خسته از جنسیت خود است اما مرد بودن هم دردسرهای خود را دارد. یکی از بزرگترین مشکلات مرد بودن اتهام های ابدی است که به دنبال آنهاست که از مهمترین این اتهام ها همین اتهام هوسرانی و عدم درک عشق پاک است. عشق از منظر متهم کنندگان مردان چیزی به جز س.ک.س است و وقتی مرد در عشق خود آن را نشان می دهد و می جوید، متهم به هوسرانی و فقدان درک عشق واقعی و راستین و به اصطلاح مرسوم "عشق پاک" میشود. مردها به همین دلیل در ایجاد ارتباطات خود با جنس مخالف، باید قبل از هر چیز مصون بودن خود را از اهداف مقرضانه جنسی اثبات کنند. باید نشان دهند که به جای هوسجویی از اندام خانمی که سکسیترین لباس ها و غلیظ ترین آرایشات را دارد، دنبال عشقی پاک و اسمانی هستند یعنی آن چیزی که شاید زن وانمود می کند که انتظار آن را دارد.... البته اگر بدانیم که درصد بالایی از طلاق ها بدلیل عدم ارضای جنسی زن ها رخ می دهد می توانیم درک کنیم که انگار زن ها هم کم نیروی جنسی ندارند ولی فعلا انگشت اتهام به سمت مردان است.
بگذارید بی پرده از درون خودمان یعنی ما مردها بنویسم...
عطش ما مردها بعضی اوقات در فریفته شدن توسط یک زن آن هم نه برای اخلاق و منش او بلکه دقیقا برای اندام فریندهاش و یا صورت جذابش غیرقابل انکار است و البته زن ها به خوبی به این نکته واقفند. برای درک این نکته کافیست به برهنگی مفرط لباس زن ها در غرب و نمایش ارایش و لباس چسبان آنها در داخل کشور خودمان توجه کنید که تمامی این ها خودآگاه یا ناخداگاه جز برای نمایش به چشم های مشتاق مردان نیست. به هر حال، مردها همیشه در این آرزو و رویا به سر میبرند که یکبار هم که شده با آن زن که مجذوب او شده اند صحبت کنند تا حس کنجکاوی خود را فرو بنشانند و البته اگر مقبول افتاد در این جبهه پیشروی های دیگری نیز داشته باشند.....
اما بالاخره به مرور زمان مردها یاد میگیرند که بی پروا پیرو هوس های خود نباشند اگرچه به واقع کار سختی به نظر می رسد و همیشه هم همه آنها موفق نیستند و البته نقش خود زن ها هم در این میان جالب است. گویا آنها به هر حال کاملا هم مخالف شهوترانی مردان نیستند و کاری می کند که مردان زاهد هم بالاخره از کنج عزلت بیرون بیایند(!) و کمی شهوترانی کنند که این برای اسارت فکری آنها به زن ها بسیار مناسب است.
به هر حال، مردانی که عقلی مقدم بر غریزه دارند سعی می کنند که مثلا به خود بفهمانند که بهای ارضای جنسی آنها به اندازه کل زندگیشان نیست و یا زیبایی یک زن لزوما به معنای خوب بودن او نیست و البته گاه با تجربه آنچنان درس های دردناکی از همین فرشته روهای خوش اندام می گیرند که به صورت عملی و واقعی می فهمند که باید کمی عقل را هم مقدم بر هوس ها کنند..... این نوع درس های دردناک را به شکل خوبی مردان خائن به زن های خود می فهمند وقتی که زن دوم که قرار بود اصلا از این رابطه چیزی نگوید و دختر خوبی باشد و به آپارتمان و ماشین و پول آقا و خود آقا(!) اکتفا کند، ناگهان سر از خانه هووی خود درآورده و کار به جایی می رسد که در فیلم ها زیاد می بینیم . داخل پرانتز یک نکته جالب آنکه اگر مرد به زنش خیانت کند هیچ قصدی جز هوسرانی نداشته اما اگر زن خیانت کند احتمالا فقدان رابطه عشقی مناسب و عاطفی با شوهرش بوده که او را به این ورطه کشانده و ایضا دیگر توجیهاتی که تبرئه زن از هوسرانی را معنا می دهد و برای او همدردی عاطفی نیز به همراه دارد.....
به هر حال مردها این هستند. آنها علیرغم اینکه باید مرد باشند و قوی باشند ولی احساس شکستگی آنها برای رسیدن به یک زن یا حتی صحبت کردن با او و جلب نظر او، آنها را تا حد عجیبی گاه خوار و خفیف می کند. در مقابل لشکری می جنگد اما در برابر یک زن ضعیف و ناتوان است و در برابر شکست عشقی آنچنان می شکند که به اعتیاد رو می آورد. سال ها فرزانگی کرده اما در برابر یک زن سر به مجنونی می گذارد......
البته شاید تا حدی این مکانیزم طبیعت است. همانطور که زن نهاد و ویژگی های خود را دارد مرد نیز شکل و خصایص ویژه خود را دارد. عشق برای مرد به طور مشخص مخلوطی از تخلیه عاطفی و سکس است (مشخصا برای زن هم هست!) و شاید به دلیل برونگرایی در ابراز این نیازهای خود است که متهم به شهوترانی می شود و همیشه باید ثابت کند که مرز مشخصی در عشق او و هوسرانی او وجود دارد و اگر چه گویا زن به ذاته نیروی جنسی شدیدتری از مرد دارد ( منحنی ارضای جنسی زن یا ارگاسم را به یاد آورید...) اما بدلیل درونگرایی آنها، همه عشق آنها را پاک می دانند...
راستی تعریف عشق پاک چیست؟!
علیرغم اینکه در جوامع سنتی مثل ما که زن ها بسیار محدود بودند (الآن مردها محدودترند!)، مرد بودن آرزوی بسیاری از دختران خسته از جنسیت خود است اما مرد بودن هم دردسرهای خود را دارد. یکی از بزرگترین مشکلات مرد بودن اتهام های ابدی است که به دنبال آنهاست که از مهمترین این اتهام ها همین اتهام هوسرانی و عدم درک عشق پاک است. عشق از منظر متهم کنندگان مردان چیزی به جز س.ک.س است و وقتی مرد در عشق خود آن را نشان می دهد و می جوید، متهم به هوسرانی و فقدان درک عشق واقعی و راستین و به اصطلاح مرسوم "عشق پاک" میشود. مردها به همین دلیل در ایجاد ارتباطات خود با جنس مخالف، باید قبل از هر چیز مصون بودن خود را از اهداف مقرضانه جنسی اثبات کنند. باید نشان دهند که به جای هوسجویی از اندام خانمی که سکسیترین لباس ها و غلیظ ترین آرایشات را دارد، دنبال عشقی پاک و اسمانی هستند یعنی آن چیزی که شاید زن وانمود می کند که انتظار آن را دارد.... البته اگر بدانیم که درصد بالایی از طلاق ها بدلیل عدم ارضای جنسی زن ها رخ می دهد می توانیم درک کنیم که انگار زن ها هم کم نیروی جنسی ندارند ولی فعلا انگشت اتهام به سمت مردان است.
بگذارید بی پرده از درون خودمان یعنی ما مردها بنویسم...
عطش ما مردها بعضی اوقات در فریفته شدن توسط یک زن آن هم نه برای اخلاق و منش او بلکه دقیقا برای اندام فریندهاش و یا صورت جذابش غیرقابل انکار است و البته زن ها به خوبی به این نکته واقفند. برای درک این نکته کافیست به برهنگی مفرط لباس زن ها در غرب و نمایش ارایش و لباس چسبان آنها در داخل کشور خودمان توجه کنید که تمامی این ها خودآگاه یا ناخداگاه جز برای نمایش به چشم های مشتاق مردان نیست. به هر حال، مردها همیشه در این آرزو و رویا به سر میبرند که یکبار هم که شده با آن زن که مجذوب او شده اند صحبت کنند تا حس کنجکاوی خود را فرو بنشانند و البته اگر مقبول افتاد در این جبهه پیشروی های دیگری نیز داشته باشند.....
اما بالاخره به مرور زمان مردها یاد میگیرند که بی پروا پیرو هوس های خود نباشند اگرچه به واقع کار سختی به نظر می رسد و همیشه هم همه آنها موفق نیستند و البته نقش خود زن ها هم در این میان جالب است. گویا آنها به هر حال کاملا هم مخالف شهوترانی مردان نیستند و کاری می کند که مردان زاهد هم بالاخره از کنج عزلت بیرون بیایند(!) و کمی شهوترانی کنند که این برای اسارت فکری آنها به زن ها بسیار مناسب است.
به هر حال، مردانی که عقلی مقدم بر غریزه دارند سعی می کنند که مثلا به خود بفهمانند که بهای ارضای جنسی آنها به اندازه کل زندگیشان نیست و یا زیبایی یک زن لزوما به معنای خوب بودن او نیست و البته گاه با تجربه آنچنان درس های دردناکی از همین فرشته روهای خوش اندام می گیرند که به صورت عملی و واقعی می فهمند که باید کمی عقل را هم مقدم بر هوس ها کنند..... این نوع درس های دردناک را به شکل خوبی مردان خائن به زن های خود می فهمند وقتی که زن دوم که قرار بود اصلا از این رابطه چیزی نگوید و دختر خوبی باشد و به آپارتمان و ماشین و پول آقا و خود آقا(!) اکتفا کند، ناگهان سر از خانه هووی خود درآورده و کار به جایی می رسد که در فیلم ها زیاد می بینیم . داخل پرانتز یک نکته جالب آنکه اگر مرد به زنش خیانت کند هیچ قصدی جز هوسرانی نداشته اما اگر زن خیانت کند احتمالا فقدان رابطه عشقی مناسب و عاطفی با شوهرش بوده که او را به این ورطه کشانده و ایضا دیگر توجیهاتی که تبرئه زن از هوسرانی را معنا می دهد و برای او همدردی عاطفی نیز به همراه دارد.....
به هر حال مردها این هستند. آنها علیرغم اینکه باید مرد باشند و قوی باشند ولی احساس شکستگی آنها برای رسیدن به یک زن یا حتی صحبت کردن با او و جلب نظر او، آنها را تا حد عجیبی گاه خوار و خفیف می کند. در مقابل لشکری می جنگد اما در برابر یک زن ضعیف و ناتوان است و در برابر شکست عشقی آنچنان می شکند که به اعتیاد رو می آورد. سال ها فرزانگی کرده اما در برابر یک زن سر به مجنونی می گذارد......
البته شاید تا حدی این مکانیزم طبیعت است. همانطور که زن نهاد و ویژگی های خود را دارد مرد نیز شکل و خصایص ویژه خود را دارد. عشق برای مرد به طور مشخص مخلوطی از تخلیه عاطفی و سکس است (مشخصا برای زن هم هست!) و شاید به دلیل برونگرایی در ابراز این نیازهای خود است که متهم به شهوترانی می شود و همیشه باید ثابت کند که مرز مشخصی در عشق او و هوسرانی او وجود دارد و اگر چه گویا زن به ذاته نیروی جنسی شدیدتری از مرد دارد ( منحنی ارضای جنسی زن یا ارگاسم را به یاد آورید...) اما بدلیل درونگرایی آنها، همه عشق آنها را پاک می دانند...
راستی تعریف عشق پاک چیست؟!
لینک ها: