۱۳۸۹ مرداد ۶, چهارشنبه

مرزپرگهر - یازدهم

نشسته ام پشت میز و اینترنت بازی تا این یکی دو ساعت کاری باقیمانده امروز نیز به بطالت طی شود! باورم نمی شود که من همانم که روزی فکر می کردم وقتم باارزش است، در زندگی باید مفید باشم، پولم باید حلال و بابت زحمت کشی باشد. هر روز باید وقتی را به مطالعه و تفکر و ورزش اختصاص دهم.....

روزی فکر می کردم که من بر خلاف دیگران و گفته های سیاهشان از سازمان های ایرانی، می توانم آنطور باشم که خودم می خواهم.... یعنی انسان باشم! حالا به خودم آمده ام و چیز دیگری می بینیم. می ترسم از اینکه دقیقا ببینم چه موجودی شده ام......