۱۳۸۹ تیر ۲۳, چهارشنبه

مرز پرگهر - نهم

موهای منو طوری زد که من آخر سر خواستم ازش بپرسم "چرا پس می پرسی موهاتو چه جوری بزنم؟"!

چون دقیقا اونطوری زد که من ازش نخواسته بودم... هر جوری هم حساب کردم دیدم با این وضعیت شاهکار آقا، دوباره باید دو هفته دیگه برم سلمونی....کارش که تموم شد گفتم:

من: چقدر تقدیم کنم؟

آقاهه: هر چقدر خواستی؟

من: به من که باشه که هیچی نمی خوام بدم! (یک خنده ای هم می کنم که فضای شوخی دستش باشه)

آقاهه: ایرادی نداره مهمون باش! مرگ من! جان من! جان عمم! بی تعارف! این تن بمیره! اون تن بمیره!...

این سه نقطه یعنی اصرار و انکار و تعارف حدود پنج دقیقه ای طول کشید...

دست کردم در جیبم و سه هزار تومن بهش دادم... یک نگاهی کرد انگاری که بهش فحش دادم...

آقاهه: آقا من این همه زحمت کشیدم! (یواش یواش عصبانیت و تهدید در صدایش ظاهر می شود)... لوله کش بیاری خونتون چند بهش می دی؟ (عجب قیاسی!) .... (این سه نقطه یعنی کلی ننه من غریبم بازی دیگه که اونها هم پنج دقیقه دیگه طول کشید!)

نهایت با 5هزار تومن فیتیله آقا پایین اومد و موضوع ختم به خیر شد.....

دوباره می خواستم بپرسم " تو که پنج هزار تومن می خوای، چرا دیگه اینهمه اولش تعارف می کنی و بابت تعارف از عمت هم مایه می ذاری؟!"

پینوشت: به دو دلیل کاسب جماعت در مرز پرگهر سر قیمت تعارف می کند:
1- آن که می خواهد قیمتی بگوید که خودش هم رویش نمی شود!
2- آن که می خواهد ببیند شاید تو خودت همینجوری بیشتر دادی!