۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۷, یکشنبه

سفرنامه 94: و باز دبی خودمان!!!

نوشتن از دبی کمی سخته. خیلی ها تجربه رفتن به اون رو دارند. گاه آنقدر ایرانی در بعضی از مراکز خرید دبی می بینی و صدای ایرانی ها را می شنوی که انگار فکر می کنی ایران است. انگار کارفور نیست. هایپراستار خودمان است فقط زن ها یک خورده که نه خیلی بی حجابند. ولی از لهجه ترک بگیر تا اصفهانی خودمان همه هستند. در خیلی از جاها اسم های ایرانی مغازه ها را می بینی. راننده های تاکسی با یک نگاه می فهمند ایرانی هستی و برایشان عادی است ایرانی ببینند و حتی برای نزدیکی هم دو سه کلمه فارسی برایت بلغور می کنند. به هر حال این اسلام ناب محمدی اگر برای ما نان نشد انگار برای هر کس دیگه ای نان داشت حتی این دبی.
اما با این وجود یک چیزی هست و آن اینکه از هر کجا که بیایی و هر موقع که بیایی فرقی نمی کند. این برج های دبی و به طور کل ساخت و سازهای دبی واقعا برای همه جالب و تا حدودی معما هستند. برای ما ملت ولایت مدار که دیگه هیچ. ساختمان هایی که نصف یکیشان هم در تهران خودمان پروژه ملی هستند و باید رییس جهمور افتتاحشان کند و تازه با همه اینها چند شهردار و رییس جمهور و رشوه بگیر عوض می شوند و هنوز اتمام کار به یاعلی و خواست خدا و تصمیم انقلابی مجلس و دولت و ملت بسته است. دیدن اینها خوب واقعا حسرت ندارد؟ فکر به خومان و این وضعیت زندگیمان ندارد؟ بماند!!