۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۷, یکشنبه

مرز پرگهر چهل و ششم

یک ایرانی هستم در سوییس. برای مدتی در دفتر ژنو یک شرکت انگلیسی کار پیدا کردم. به همراه یک روسی، فرانسوی و لیتوانیایی  (هیچکدام نه سوییسی بودیم و نه انگلیسی!)  برای ماموریت کاری از ژنو رفتیم دبی با هواپیمایی امارات که شرکتی اماراتی اما با مدیریت یک انگلیسی است به نام آقای کلارک و خلبان های پرواز هم یک آرژانتینی و یک کویتی بودند و مهماندارهاش هم از انواع اقسام ملیت ها از اوکراینی بگیر تا تایلندی و تا هندی و فقط اماراتی نبودند.

بعد با دیدن این همه آمیختگی کارها و ملیت ها در همین سفر کوچک، شنیدن حرف های این الف آقا که بدون هیچ منطقی میگه "هرچی آمریکاییا می پسندند من نمی پسندم" رو باید قاب بگیرند بکوبند به دیوار غارهای اجداد چند هزار سال پیشمون که تازه فکر کنم اونها اهل فکرتر و متمدن تر بودند.


.
.
.
.
کاش این نوع آدم ها که متاسفانه بر قشر عظیمی از عوام و مردمی که قدرت فکر ندارند و دنیا رو ندیدند، کنترل دارند به اندازه یک ارزن با فهم و شعورتر بودند یا لااقل قدردان آمریکا و امثالهم برای همین رسانه و دوربینی که جلوش وایستادند و محصول کار آنهاست، بودند.