۱۳۸۹ آبان ۲۹, شنبه

مرز پرگهر هفدهم - +18 پنجم

یک ایرانی تمام عیار یک فردی است که قبل از هر خصیصه شخصیتی یک پنهان کار و یک بازیگر تمام عیار است. یعنی اینکه تنهایی و غیرتنهایی ایرانی ها و اعتقاد واقعی و رفتار ما به شدت با هم تفاوت داره. در حقیقت یا دین، یا حکومت، یا اجتماع و حتی خانواده مثل پدر و مادر از اون می خواند که اون چه جوری باشه و به خاطر همین اگر دلش چیزی بخواد که در تضاد با اون چیزی باشه که ازش انتظار میره شروع به نمایش می کنه. یعنی جلوی دیگران یک نمایشی اجرا می کنه که مقبول اونها باشه ولی در خلوت خودش اون طوریه که خودش می خواد. و متاسفانه خیلی از چیزهایی که ازش انتظار میره یه جوری تضاد با غریزه ها و نیازهای ابتدایی اون داره که دیگه فرهنگ امروز ایرانی (شاید هم بی فرهنگی امروز ایرانی) نمی تونه جوابش رو بده. همین طور این نمایش بیشتر و بیشتر میشه...
شاید همه جای دنیا با تقریبی همین جوری باشه اما در مرزپرگهر و کشورهایی مثل اون این مساله واقعا نابهنجاره. نمونه بارز این رفتارها رو تو چاپلوسی و سجاده آب کشیدن ها میشه دید. دو کاری که حتما یک ایرانی خودآگاه یا ناخودآگاه انجامش داده یا میده. طرف پاچه خواری و چاپلوسی کسی رو می کنه که می دونه لیاقتش رو نداره اما خوب این کار نیازه. فیلم بازی کردن و چاپلوسی برای حیات در این جامعه و رشد نیازه. نمونه هم که الا ماشاءالله! طرف از اول به هیچی اعتقاد نداره اما هی ادا اصول مذهبی ها و نیروهای انقلابی و ولایت فقیهی و پیرو خط امام رو درمیاره و مدام خط امام و رهبری می کنه! واضحه که چاپلوسیه ها! بعد می بینی طرف یهو رفت بلاد کفر و تو مصاحبه تلویزیونی همه رو حتی امام زمان رو به تمسخر می گیره. رسما فیلم بازی می کرده!

سجاده آب کشیدن هم برای اینکه تصویر آدم مقبولی رو ایجاد کنه نیازه حتی اگر واقعا به دین و اخلاقیات اصلا پایبند نیست. طرف ریش می ذاره که بگن مومنه. تو اداره جات دولتی که صف نماز وایسادن بعضیا در همین راستاست. تو شرکت خصوصی وقتی به ملاقات یک مقام دولتی به اصطلاح مومن میره کراوات رو درمیاره و دکمه بالا رو می بنده خانم های همراهش هم مقنعه و چادری می شند! تو زندگی فردی هم مثلا طرف دلش مشروب می خواد و تو خلوت هم می خوره اما تو جمع حتی اگر از ترس حکومت نباشه برای اینکه نگن طرف عرق خوره، با یه ادا اطوار خاصی لب به مشروب نمی زنه. اون یکی دلش می خواد بره پارتی بزنه و برقصه یا با دخترا بپره اما جلوی خانواده و فامیل ادا و اصول بچه های مثبت و سر به زیر رو در میاره. اون یکی دلش دوست پسر می خواد و بعد یواشکی تو خیابون تلفن رو داده و دوست میشه اما مدام سعی می کنه ادا و اصول دخترای مثبت و مومن رو دربیاره حتی هرچند کم و رقیق که یه وقت فکر نکنند اون دختر فلانیه! 
به هر حال خیلی از ایرانی ها ته دلشون به کاری که می کنند یا حرفی که می زنند اعتقادی ندارند اما برای اینکه فکر نکنند اونا یه جوریند اون کار رو می کنند و اون حرف رو می زنند.  هنرپیشگی می کنند.
اینا رو گفتم چون چند وقت پیش با یکی از دخترهای هنگ کنگی هم دوره ای داشتم صحبت می کردم. کلا میون چشم بادامی های اینجا هنگ کنگی ها تقریبا از همه اجتماعی تر و به قولی با فهم تر هستند. صحبت سر فرهنگ شرقی و غربی بود و به اینجا رسید که پسرای غربی از دیدن دختری که حتی بیست سالشه اما virgin است تعجب می کنند و مثل خودشون انتظار دارند دخترها تا اون سن دیگه لااقل یک بار رو تجربه داشته باشند و کلی نشست از خودش و فرهنگش گفت که آره باکره بودن خیلی مهمه حتی تو هنگ گنک و دختری که باکره نباشه دختر بد فرض می شه و حتی خونواده طردش می کنه و بعد هم اضافه کرد که این خیلی خوبه و اون این فرهنگ رو دوست داره و از این کار غربی ها خوشش نمیاد که قبل ازدواج تجربه دارند....
یه هفته ای از این مکالمه نگذشته بود که دختر خانم مذکور رو در مترو در وضعیت فجیعی شبیه شب زفاف فقط با لباس در آغوش یک مو بلوند دیدم! می خواستم همونجا صداش کنم و بهش بگم یه نقطه مشترک دیگه فرهنگ شرقی می دونی چیه؟ سجاده آب کشیدن! ابراز علاقه و اعتقاد به چیزی که بهش اعتقاد ندارند!
پینوشت: یکی از دلایل آرامشم در این دو ماهه این بوده که خیلی از نمایش های زندگیم کم شده اگر چه هنوز وقتی با ایرانی ها هستم نمی تونم در مواردی نمایش بازی نکنم یا اونها بازی نکنند. چون هر چی باشه آخر ِ آخر، بی جنبه ایم!