یه چیزی که همیشه بهم آرامش داده غذا درست کردن بوده! همینکه بالای غذا مراقبت می کنی که چه جوری بپزه و درست شدنش رو می بینی برام قشنگ و لذت بخشه. البته این از دو جهت عجیبه. یکی اینکه خوب من مرد هستم و این جور کارها معمولا زنانه به حساب میاد و دوم اینکه من با پدر و مادرم زندگی می کردم که علی القاعده باید در این زمینه ها تعطیل و دست و پاچلفتی باشم... به هر حال به قول آخوندا آخر الزمونه ....
پینوشت: اما هیچ چی کته های مادربزرگم نمیشه...دلم برای شیویدپلو و دمپختک های مامان بزرگم تنگ شده....