۱۳۸۸ اسفند ۳, دوشنبه

سفرنامه سیزدهم - روستای اوروست و چشمه باداب سورت


روستای اوروست در جاده شهمیرزاد (سمنان)-ساری به سمت کیاسر است. خود روستا خبری نبود. ایناهاش اینم عکسش:


دیدید خبری نبود... اما این روستا دو مشخصه بارز داره: یک اینکه یک حسینیه داره که هوای توش از بیرون سردتره! پس اگر می خواهید گرم بشین همون بیرون بمونین سنگین ترید!  دوم اینکه پیرمرداش از جووناش روابط عمومی بهتری دارند. دلیلش هم اینه که وقتی اتوبوس ما اومد توی روستا یک عده جوون دور اتوبوس ما جمع شدند احتمالا برای اینکه دخترا رو دید بزنند. بنده خداها آخه تو روستا که از این چیزا ندارند... حالا این همه جوون وایساده بودند که یک پیرمرد اومد و سر صحبت رو با یکی از دخترهای همراه ما باز کرد و مابقی ماجرا (البته موبایل نداشت که شماره بده :) ). این که می گن دود از کنده بلند میشه همینه دیگه...

چشمه باداب سورت در نزدیکی روستای اوروست است که محل چشمه بالای یک کوه کوچک است. «بادآب» به معنی آب گازدار و سورت نام منطقه ای است که چشمه ها در آن قرار گرفته. موقعی که ما رفتیم آب چشمه زیاد نبود و من نمی دونم در کل سال اینجوریه یا اون موقع فقط اینجوری بود... به هر حال در مسیر کلی می تونید از طبیعت لذت ببرید حتی اگر آب چشمه خیلی زیاد نباشه... این هم عکس زمین مسیر است. دلیل این شکلی بودن زمین هم آهکی بودن آب چشمه است... اگر آب چشمه رو هم بچشید متوجه می شید که این چشمه از اون چشمه ها نیست... فرق فوکوله :)

 

این بخش آجری رنگ در نزدیکی محل چشمه که دیگه محشر بود... خداوکیلی رنگ رو دارید...



یک نکته مهم اینه که روی بخش های آجری رنگ نباید راه برید چون به راحتی خراب می شند... می دونم که برای ما ایرانی ها توجه به این موارد سخته ولی خوب از ما گفتن بود... این هم نمای روبروی چشمه که دیگه نیاز به تعریف نداره....