۱۳۸۹ شهریور ۱, دوشنبه

سفرنامه هجدهم - سوار بر ماشین زمان!

این یک ساعت و نیم که تو هواپیما بودم انگاری سوار ماشین زمان شدم و 100 سال برگشتم عقب! برگشتم به تهران!

تاکسی تویوتا کمری شد پراید! فضای باز جزیره و خیابان های خلوت شد خیابان های تنگ و ماشین های فشرده در ترافیک! خیابان های مملو از ماشین های شیک تبدیل شد به خیابان هایی پر از خودروهای داغون! ناگهان آدم های آروم تبدیل شدند به آدم های عصبی و غرغرو که به زمین و زمان دارند فحش می دند! چهره های باز تبدیل شدند به چهره های خمود و گرفته! و از همه مهتر دیگه ساحلی نیست! آبی دریا و صدای موج نیست!

پینوشت: یادم هست برای یک دوره قرار بود یک عده را از دانشگاه شریف بفرستند دانشگاه UC Davis در ساکرامنتوی کالیفرنیا. خانم رییس دانشگاه خودش شخصا به چند کشور از جمله ایران سفر کرد و با افراد خودش مصاحبه را انجام می داد. بماند که یک سال این کار انجام شد اما به سال ما که رسید و اتفاقا من هم انتخاب شده بودم به دلایلی قضیه تموم شد. این خانم یک وبلاگ داشت که خاطرات اون سفر رو در اون می نوشت. علیرغم تمامی تعریف هایی که در مورد ایران و بخصوص دانشگاه شریف داشت در یکی از پست هاش نوشته: "پرواز از شهر فوق مدرن دبی به تهران مثل پرواز در یک ماشین زمانه... بازگشت به عقب." اون زمان خیلی بهم برخورد که چرا اینو میگه با اینکه هم دبی رو دیده بودم و هم تهران رو.... الآن که تعصب هام فروکش کرده و واقع بین تر شدم می بینم پرواز از کیش به تهران هم دقیقا ماشین زمانه. برگشت به عقب. برای اینکه دقیقا ببینی تهران چه جهنمیه باید یک مدت از اون دور باشی و بعد یکهو بهش برگردی. واقعا جای قشنگی نیست! واقعا جای زندگی نیست! تباهی و فرسودگی و افسردگی و آلودگی از در و دیوار شهر می باره! باور کنید!