۱۳۸۹ خرداد ۱۲, چهارشنبه

سفرنامه شانزدهم: به سوی کیش

نمی دانم چرا نسبت به این چیزهایی که یکباره تبش می افتد به جان ملت مرز پرگهر خانواده ما واکنش منفی داشته. یه مدت همه ملت عشق دبی و کیش بودند اما ما کلا از این جوگیری ها بدمان می آمد. حالا سال هاست که مستقل شده ام ولی باز این حس درونم بوده. برای همین سال پیش برای اولین بار عازم دبی شدم یعنی وقتی ته دیگ دبی که تموم شده بود هیچ، سفره اش رو هم جمع کرده بودند تازه اونم برای امتحان GMAT و نه برای خوشگذرونی. حالا هم برای اولین بار عازم کیش خواهم شد تا ببینم این قسمت از عشق مردم مرز پرگهر دیگه چه تحفه ای بوده.... احتمالا این هم ته دیگش الآن باید دراومده باشه.... البته این رفتن هم برای اینه که شرکت پولشو میده!

به هر حال تا ساعتی دیگر خود را به هواپیمای سلام و صلواتی میهن اسلامی خواهم سپرد تا ببینم مرا در کیش خواهد نشاند یا در منطقه ای که می گویند نامش بهشت است....

پس به هر حال چون ممکن است شهادت نزدیک باشد و نیت شهادت هم از خود شهادت مهمتر است من هم نیت می کنم: نیت می کنم سفری بدون شیطنت و تخطی از قوانین دین مبین به کیش قربت الی الله!