۱۳۸۸ مرداد ۲۲, پنجشنبه

چرا از مرز پرگهر می گریزیم؟ (بخش پایانی)

رشد و رسیدن به جایگاه های بالا جزء خنده دارترین، بی حساب کتاب ترین و در عین حال واقعی ترین اتفاقی است که در مرز پرگهر رخ داده است و رخ می دهد. به بعضی از مسئولین ایران نگاه کنید. واقعا در کجای دنیا جوان بیست و اندی ساله مدیرعامل یکی از بزرگترین خودروسازان کشورش که اتفاقا یکی از بزرگترین شرکت های کشورش هم هست، می شود در حالیکه سن و رزومه او اصلا نمی تواند نشان دهد که او بتواند سابقه ای را ارائه دهد که بیانگر شایستگی او باشد؟ باور کنید در مرزپرگهر رخ داده است! فردی بی آنکه سابقه ای در مدیریت و کار به شکل مشخص داشته باشد -مگر با کمک و در کنار فردی که از ابتدا به او نظر خاص دارد- در عنفوان جوانی خداوند به او عنایت می کند و می شود مدیر عامل پارس خودرو و بعد سایپا و حتی زمزمه رفتنش به شستا هم بود (ارتباط حوزه های مدیریت هم جالب است!) و علاوه بر مدیریت کامل و موفق در این مجموعه ها آنقدر وقت اضافه دارد که می تواند روزنامه هم منتشر می کند.... او با این همه توانایی احتمالا باید یکی از معجزات خدا روی زمین باشد :)

اما شاید این نوشته من بوی حسادت بدهد به برادر بذرپاش که مسلما هم حسادت هم هست! چرا نباشد؟! آخر مگر او چه داشته که دیگر جوان های همسن او در شریف نداشته اند که آنها الآن در اکثر موارد یا کارمند هستند و برای حقوق معوقه خود دارند بال بال می زنند یا کشورشان را ترک می کنند تا در سیستم مدیریتی دشمن های مرزپرگهر رشد کنند و به جایی برسند. اما جناب بذرپاش در همین کشور و از همین دانشگاه و در سن جوانی توفیق دارد که بشود مدیر عامل سایپا! مشخصا این پرش بزرگ و بی حساب و کتاب اما واقعی در زندگی ایشان اگر به خاطر لیاقتش هم بوده باشد، مسلما به خاطر برنده شدن در رقابت با شایستگان دیگر نبوده است... بلکه او دارای خصوصیات ویژه دیگری علاوه بر توانایی و استعداد است! مهمترین ویژگی آن است که او در "باند" است... باند احمدی نژادی ها، بسیجی ها و سپاهی ها. دقیقا مانند نمونه های مشابه خود در دولت های قبل که در "باند" اصلاحطلبان، دوم خردادی ها، مشارکتی ها بودند یا موارد موخرتر آنها که در "باند" هاشمی ها، کارگزاران، و جبهه سازندگی بودند... آری این داستان ِ رشد بی حساب افراد در مرزپرگهر تکراری و اصلا امری عادی و پذیرفته شده است. اگر باور ندارید تصور کنید در صورت پیروزی آقای موسوی چه بلایی سر آقای بذرپاش و مناصب مدیریت عاملیش می آمد؟! البته همین "باند" سبزها خود بذرپاش های دیگری را معرفی می کند و این داستان ادامه دارد...

افسوس مرزپرگهر! چه جوان های تو که فقط نیاز دارند به آنها مسئولیت هایی هرچند کوچک بدهند تا زندگیشان معنا پیدا کند، تا نشان بدهند که چقدر توانایی دارند و چقدر می توانند رشد کنند، و چقدر با این شرایط به مرزپرگهر پایبند و علاقه مندند، اما در تمامی این دوران به دلیل اینکه هیچ فرصتی برای حتی جهش های کوچک برای آنها فراهم نمی شود تمام زندگیشان در تحقیر و تخریب اعتماد به نفس می گذرد. چه استعدادهایی که هرز می روند چون در محیط نامناسبند و شرایط نامناسب مانع رشد آنها شده است.

حال تو اگر واقعا نتوانی رشد کنی و نتوانی به انچه در زندگی دوست داری برسی، اگر آرزوهایت در مسیرهایی برآورده می شوند که هیچ به تو و توانایی و حتی آرزوهایت (!) بستگی ندارد، دو راه داری:
راه اول- به این مسیر بی فایده ادامه بدهی و مدام خود را تحقیر کنی و بر خود سرکوفت بزنی که به خاطر خانواده ات نتوانسته ای رشد کنی و احتمالا اگر پدرت پولدار بود یا دوستت رییس جمهور و شهردار باعث می شد رشد کنی و این موجود سرافکنده و کارمند جزء فعلی نباشی
راه دوم- مرزپرگهر را به مقصد جاهایی ترک کنی که نمونه های زیادی از آدم هایی دارد که با اتکا به تلاش خود به جایی رسیده اند، شرکتی دارند، زندگی دارند و ... اگر چه به دلیل شهروندی خارجی بودن رشد برای تو سخت است و حد و حدود دارد، اما شیرین تر است.

اگر قصد دارید در مرزپرگهر بمانید و هیچ جایگاه درستی در آن ندارید باور کنید که رشد و رسیدن به بالاها زیاد به توانایی و سواد شما ربطی ندارد. حرف مرا باور کنید! فقط اعتماد به نفس داشته باشید و به "باند"ها بپیوندید. ممکن است حتی با دکترای جعلی سال ها استاد دانشگاه باشید، تازه به وزارت هم برسید و بعد از رسوایی دروغگوییتان هنوز هم تصویر حضورتان را در مجالس دولت و مجلس پخش کنند! باور کنید که از بذرپاش یا دکتر کردان یا حتی خود احمدی نژاد هیچ کم ندارید! فقط حرکتی هوشمندانه در تعیین شبکه و افراد کنار خود داشته باشید و البته ادبیات و حرکات خود را از همین الآن با آنها هماهنگ کنید. نوعی سرمایه گذاری است! خدا را چه دیدید شاید شما شدید رییس جمهور! اما اگر رییس جمهور شدید نمی خواهد هوای ما را داشته باشید! خواهشا کاری کنید که این نوشته های بالای من دیگر درباره مرزپرگهر درست نباشد یا لااقل کاهش یافته باشد. تا مرزپرگهر جای بهتری برای زیستن باشد....

پینوشت 1: البته قانون شبکه و ارتباطات آدم ها مسلما در رشد آنها موثر است اما اینکه تمام بار رشد بر دوش شبکه باشد و آدمی با فوق دیپلم بتواند با ارائه مدرک جعلی دکترا استاد دانشگاه و وزیر بشود، فکر می کنم فقط مخصوص مرزپرگهر است.

پینوشت 2: البته در مرز پرگهر عده ای هستند که واقعا زحمت کشیده اند و با تلاش و پیگیری خود به جایی رسیده اند و این بی انصافی است اگر رشد همه را به دیگران نسبت دهیم. اما واقعا این افراد پدرشان درآمده است! باور کنید! با نصف این تلاش و عوضیت در "باند"ها می توانستند جهش های ده برابری را تجربه کنند.

پینوشت 3: هر صعود بی حساب، سقوط بی حسابی هم دارد.