۱۳۸۷ دی ۱۴, شنبه

این روزها - یکم

1- الآن امتحان SD داشتم و علیرغم نالش همگانی از سختی امتحان اینجناب کاملا خوشحال بودم که امتحان رو خوب دادم و ساده بوده! خوب وقتی همه می گن سخته و یک نفر میگه راحته یک حالت بیشتر نداره و اون اینکه اون یک نفر یحتمل اسکول (Oskol) تشریف داره!

2- انقدر این چند وقته از این که درسم داره تموم میشه و من دو هفته دیگه آخرین امتحان فوق لیسانسم رو می دم و می تونم شش ماه فارغ از برنامه درسی دانشگاه کوفتی به زندگیم برسم خوشحالم که حتی اگر امتحان امروز رو هم بد می دادم بازم خوشحال بودم. شاید به همین دلیل بود که انقدر آروم بودم که خودم هم تعجب کردم.. البته کلا بعد از مشرف شدن از بلاد کفر یعنی دبی خیلی آروم شدم!

3- بودن در بلاد کفار به ما نشون می ده که ایران عجب بهشتیه! در یونان یک بستنی قیفی 6 یورو یا 8000 تومان بود. در استانبول 5 لیر یا 4000 تومان و در دبی 10 درهم یا 2700 تومان و حالا در ایران هویج بستنی می ریزه تو پاتیل برات 700 تومان! پس عجیب نیست که این چند وقته علیرغم سرما هفته ای 4 تا هویج بستنی می خورم و از ایران لذت می برم و البته به افزایش GDP مملکت خود نیز کمک می کنم!

4- این چند وقته به شعرای حمید مصدق احساس نزدیکی عجیبی دارم. این مرد چقدر احساس قشنگی داشته. خدا بیامرزتش.

5- بوی الرحمانم بلند شده... یواش یواش دارم می فهمم که این آخرین روزهایی که در ایرانم ... انگار سفر نزدیکه....