۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۳, دوشنبه

به یاد کبری - دوم

روز دوم عید بود که قهوه در خانه ته کشید و به هر دری زدم که از قهوه فروشی ها یک گرم قهوه تهیه کنم اما نشد. قهوه فروشی آرام، ست، مارینا همه بسته بودند. واقعا عین معتادی شده بودم که به یک گرم قهوه هم راضی میشدم. آخر هم رفتم یه شیشه از این قهوه کلاسیک های آشغالی نستله گرفتم. (با عرض پوزش و معذرت از مصرف کنندگان محترم این محصول) عین معتادی که مواد گیرش نمیاد و به سیگار قناعت می کنه...

دیدم خیلی اوضام بد شده و به همین دلیل یکی از تصمیمات جدیم در اول سال این بود که به جای کلا قهوه و چایی، آبمیوه و شیر بخورم تا به این شکل بیشتر به سلامتی خودم برسم. کلی برنامه ریزی برای مبارزه با نفس عماره و جباره و کفاره و از این جور حرفا... حالا بعد از تقریبا یک ماه چایی تقریبا نمی خورم اما میزان مصرف قهوه دو برابر مجموع قهوه و چایی در سال گذشته شده....

از این به بعد تصمیم می گیرم که تصمیم نگیرم با اعتیادهام مبارزه کنم چون بدتر میشه که بهتر نه...