۱۳۸۹ فروردین ۲۸, شنبه

این روزها - چهارم


این روزها به شدت تو این فکرم که تو زندگیم کجاها رفته ام و به کجاها رسیده ام و اینجایی که هستم کجاست و بعدا به کجا خواهد انجامید... آیا می شد راه دیگه ای رو می رفتم و جای دیگه ای بودم؟
نتیجه ای که الآن گرفتم اینه که زندگیم مشتمل بر هزاران بردار کوتاهه که جمع برداری آنها تقریبا صفره! یعنی هزار راه رو رفتم ولی آخر سر وقتی به کل حرکتام نگاه می کنم انگار فقط درجا زدم... بخشی از اونها را خودم مقصر بودم و بخشی رو هم جامعه و اطرافیانم.... ولی این الآن دیگه برام مهم نیست! مهم اینه که با این وضعیت نمی تونم ببینم زندگیم تو آینده به کجا خواهد رفت و هنوز خودم هم ایده ای ندارم....