۱۳۸۹ آذر ۲۳, سه‌شنبه

لوزانیات بیست و دوم - +18 ششم

از آن موقع که من اینجا هستم تقریبا آزادی جنسی رو به طور مطلق اینجا دیدم. اینجا روسپیگری آزاده و محلی هم در مرکز شهر و در جایی پر رفت و آمد دارند و حتی دم در روسپیخانه اینجا پلیس هم نگهبان داره و این یعنی اینکه حمایت می شند. فاصله خواستن و توانستن هم در اینجا فقط رفتن به یک بار یا کلاب در نیمه شب و یافتن زنی تنها و مست است. خوب اینجا اروپاست. مردم اکثرا اعتقادات مذهبی ندارند و کامیابی جنسی برای اینها گاه از خوردن آب راحت تره. به قول یکی، دخترای اینجا نهایت نهایت تا چهارده سالگی دخترند.... البته این مسایل برای همزبونها و هم فرهنگهای خودشونه و این طوری تصور نشه که هر کی از ایران پا شد اومد اینجا می تونه هر کاری بکنه. اینجا برای خیلی از ایرانی ها که دنبال آزادی بودند از ایران بدتره :)))

اما در مورد همجنس گرایی کمی دید اینها متفاوته. البته از نظر جامعه که دوباره پذیرفته شده است و هیچ مشکلی نداره و حتی تو مترو و کتابخونه دانشگاه هم من دیدم عده ای به این کار مشغول هستند. عکسایی رو هم من قبلا از یکی از پارتی های اونها اینجا گذاشتم. اما علیرغم این پذیرش در کل دید اینها نسبت به همجنس بازهای مرد هنوز بده و کلا این نوع همجنس گرایی رو پسندیده نمی دونند. نمی دونم چرا ولی یکی از این خارجیا می گفت که اینجوری فکر می کنند که این همه زن که راحت میشه با اونها لذت جنسی برد چرا پس اینا این کار رو می کنند؟ اما خوب این حرف و استدلال در مورد همجنس گراهای زن هم میشه زد ولی اونها خیلی پذیرفته شده تر و حتی مورد احترامند! احتمالا به خاطر این جنبش های فمینیستی....

خوب اینو گفتم که بگم یک خصوصیت ما ایرانی ها اینه که همیشه دور از جنس مخالف بزرگ شدیم و همیشه طوری بوده که از جنس مخالف ترسوندنمون تا اینکه به ما یاد بدند نترسیم و با اونها درست رفتار کنیم. به همین دلیل حتی وقتی وارد محیط های آزاد میشیم باز بیشتر اوقات، پسرهامون با هم هستند و به قولی با هم حال می کنند، دخترهامون هم با هم هستند و اونجوری خوشند. چون کلا تعامل با جنس مخالف رو بلد نیستیم. اگر روزی هم این دوری به هم بریزه و بخواهیم قاطی بشیم کلا افتضاح هایی به بار میاد که یا خودش رو نمی شه بست یا دهن مردم رو که دوباره خودمون باشیم...

به همین دلیل از همون اول تمامی عکس های دو نفری پسرونه رو از فیس بوک برداشتم ولی خوب به هر حال ماها مدام پیش هم برای حل تمرین ها و درس خوندن و فیلم دیدن و ... هستیم. دقیقا میشه فهمید نظر اینها در مورد ماها چی می تونه باشه... به هر حال این ماند تا همین دیروز که بالاخره موفق شدم بعد از سه ماه مشت محکمی بر دهان یاوه گویان بزنم و از خودم رفع اتهام ناگفته کنم. بماند چه جوری ولی از اونجا فهمیدم که برای اولین بار هم اتاقی سوییسیم ازم پرسید که تو و دوست ایرانیت برای درس خوندن پیش هم می رید؟

متوجه شدم که بعد از این همه مدت متوجه شده که خبری نیست :)))))