۱۳۹۰ اسفند ۴, پنجشنبه

سفرنامه 85: سفر به سرزمین رمزآلود

به طرز رمزآلودی خارج و داخل ایران دو حس متفاوت داری. وقتی خارج از ایران هستی همه چیزدر مورد ایران تیره و تاره. انگار که مردم فقط در حال اعتراض و تظاهرات و اعتصاب هستند و عده زیادی دارند بی دلیل به زندان می افتند و بی دلیل تر اعدام می شوند. همه اخبار همینه. انگار هیچ سپیدی حتی به اندازه یک نقطه هم وجود نداره. انگار زندگی در ایران قفله. انگار ایران پایان زندگیه.

با این وصف و تصویر از ایران، وقتی به ایران برمی گردی واقعا متعجب میشی که هنوز یک عده دارند در ایران زندگی می کنند! با همه سختی و اون خبرها باز عده ای هنوز می خندند و شادند! و راننده تاکسی رو می بینی که شکر خدا می کنه!! زندگی سخت تر شده بخصوص از نظر اقتصادی ولی هنوز زندگی جاریه، هنوز یک عده می خندند، هنوز دوست ها با هم سینما و کوه می رند، هنوز دربند رویاییه....
.
.
.
.
ایران و ایرانی واقعا رمزآلودند! سخت میشه اونها رو واقعا شناخت! اونطور که واقعیت اونهاست. انگار اونها همه اون چیزی که در موردشون میگن هستند و در عین حال هیچکدوم هم نیستند..... یاد "تهران طهران" افتادم. تهران همون تهرانه اما...