۱۳۸۸ مرداد ۷, چهارشنبه

شاید سوییس، شاید ایران!


خیابان الهیه - سفارت سوییس.... مدارکم را داخل پوشه گذاشته ام و دست به سینه کناری ایستاده ام، مثل آدم های مثبت و بچه های مظلوم، تا اینکه در باز می شود و داخل می روم .... اما انگار نیروهای منفی که یک ماهی است فعال شده اند موفق شده اند آرامشم را بگیرند .... حتی وقتی مدارکم را به خانم مسئول رسیدگی به مدارک می دهم نگرانم. نگران اتفاقات ناخواسته و نیروهای منفی که این روزها به وضوح آنها را حس می کنم. در عرض دو ساعت یک اتفاق میفته و تو قبل از اونی که بخوای به خودت بیای می فهمی همه چیز حتی برنامه یک سال زندگی و یا شاید یک عمر عوض شده. به همین سادگی!

می ترسم از این همه نایقینی! نایقینی تا این حد که نمی دونم واقعا فردا چی میشه و این فرداها گاه تعیین کننده سال های بعد زندگی شده اند... ایستاده ام و مبارزه کرده ام و به شدت امیدوارم اما دیگه احساس می کنم اتفاقات این روزها از قدرت و کنترل من خارج شده اند... آیا می شه این ماجراها و این روزها تمام بشند؟ خودم هم نمی دونم! ماه بعد شاید سوییسم شاید ایران... نمی دونم! واقعا نمی دونم!

لینک: نیروهای منفی در گذشته!