۱۳۸۸ اردیبهشت ۱, سه‌شنبه

رکسانا صابری

حدود یک سال پیش بود که خانم صابری به من ایمیل زد. از طریق لینکی فهمیده بود که من در مورد فرار مغزها دارم تحقیق می کنم و علاقه مند شده بود که با من صحبت کنه و از نتایج تحقیقم استفاده کنه. در حقیقت گفت داره کتابی در مورد ایران می نویسه که می خواد یک بخش رو به نخبگان ایرانی اختصاص بده و مطمئنا می خواست به این دوری و فرار نخبگان از وطن خودشون اشاره کنه.
در اون زمان من هنوز تحقیقم تموم نشده بود که بتونم خیلی کمکش کنم ولی گفتم شاید بتونم بهش کمک کنم با دو نفر ملاقات کنه. یکی واعظ زاده مشاور علمی احمدی نژاد بود که یک سری حرف های بحث بر انگیز در مورد فرار مغزها زده بود و چون استاد دانشگاه تهران بود من گفتم می تونم بهش کمک کنم که ازش وقت بگیره و به دیدار واعظ زاده بره. البته بعدا در ایمیل هاش وقتی خیلی جهتدار صحبت کرد ترجیح دادم که این کار رو نکنم. می دونید که منظورم چیه؟ بری به مصاحبه یک نفر که از قبل داری اونو می کوبی و اون هم آدم های دولت نهم که همش فکر می کنند دیگران قصد دارند اونها رو تخریب کنند.... به هر حال بعدا خودش گفت که برای این منظور لینک بهتری داره.

نفر دوم دکتر مشایخی بود که می دونم خیلی به این مساله پرداخته بود و حرف های زیادی داشت. من اون روزها به دلیل پروژه درسی هفته ای یکبار مشایخی رو می دیدم و از خانم صابری خواستم که هرچه سریعتر متن درخواست خودش بعلاوه یک سری سوالات مصاحبه رو برای من بفرسته که در یکی از اون دیدارها من به مشایخی بدم و ازش بخوام که قرار مصاحبه به ما بده. کار یک کم گره خورد و بعد مجبور شدیم که تلفنی صحبت کنیم. جالب بود که خانم صابری با وجود اینکه پدر ایرانی داشت و از همه مهمتر شش سال در ایران بود فارسی رو خیلی دست و پا شکسته صحبت می کرد و وقتی قرار شد متن رو برای من بفرسته گفت نمی تونه اون شب بفرسته چون کسی دیگری باید متن فارسی رو براش تایپ کنه چون خودش نمی تونه! و وقتی هم متن رو فرستاد به یک شکلی به نظرم کمی بیش از اندازه غیر حرفه ای نوشته شده بود. از نظر ویرایشی و کلامی خیلی ساده و درهم بود. به هر حال به دلیل مشغله مشایخی اون مصاحبه هم انجام نشد.
گذشت تا این روزها که خبر دستگیری و محاکمه اش رو دیدم. اول می گفتن بدلیل حمل مشروبات گرفتنش و حالا برای جاسوسی 8 سال بهش حبس خورده. من نمی دونم واقعا خانم صابری جاسوس هست یا نیست ولی آدمی مثل صابری به نظرم خیلی ساده تر از اونی به نظر می رسید که این کاره باشه. لااقل یک جاسوس در ایران باید فارسی خوب بلد باشه و یک کم هم تابلو نباشه. خبرنگار قدیمی بی بی سی با این اوضاع و احوالش (ایرانی-آمریکایی-ژاپنی بودنش منظورمه) یک کم تابلو می زنه و راحت نمی تونه کار (جاسوسی!) بکنه....

شاید یک گاف داده و اونها هم شلوغش کردند برای استفاده های دیگه. چون امروز خبری رو دیدم که در دیدار احمدی نژاد و رییس جمهور سوییس (حافظ منافع آمریکا ) حرف هایی رد و بدل شده که آمریکا می خواد صابری آزاد بشه و البته احمدی نژاد هم گفته ما هم تقاضا داریم دیپلمات های ما در عراق آزاد بشند. انگار این ماجرای صابری بیشتر بوی یک معامله می ده و یک برگ برنده برای آزادی دیپلمات های ایرانی در عراقه... خدا داند! ما که سیاست بیلمیریم!

لینک مرتبط: