۱۳۸۹ بهمن ۲۸, پنجشنبه

لوزانیات - سی و سوم

اوج تنهایی غربت موقعیه که بیمار روی تخت افتادی و انگار در قبری خوابیده ای که هیچ روشنایی و امیدی ندارد. نفسی به زور بالا و پایین می رود... حالا درد احتضار و غربت مرگ را می فهمی.....

پینوشت: ما را به سخت جاني خود، اين گمان نبود....

۱۳۸۹ بهمن ۲۶, سه‌شنبه

تقدیم به فیلترچی محترم

می دونم که اقای فیلترچی محترم هم خودش نمی دونه چرا اینجا رو فیلتر کرده. برای همین اگر احیانا کسی فهمید بی زحمت به این بنده خدا هم بگه که اگه یه وقت ازش پرسیدن چرا کافه مشتی رو بعد از پنج سال ورداشتی فیلتر کردی، ضایع نشه....

آقای فیلترچی محترم! پس حالا تا اون موقع که کسی بفهمه چرا منو فیلتر کردی و جواب رو یواشکی بهت برسونه، به این کلیپ نگاه کن و حالشو ببر...

۱۳۸۹ بهمن ۲۰, چهارشنبه

ژنویات دوم



سوییس علیرغم همه خوبیهاش باید بگم نمونه بارز یک جامعه کاپیتالیستیه به معنای حاکمیت مطلق سرمایه. تا این حد که واقعا نمونه مثل "پول بده برو سر سیبیل شاه نقاره بزن" همین سوییس خودمونه. پول بده بگو شب عروسیمو می خوام برم تو خونه رییس جمهور بگیرم. درخواست عجیبی نیست اگر بدونین نمونه های مشابه زیاده و ممکنه اتفاقا اگر قیمت پیشنهادی مناسب باشه، موافقت هم بشه!!! (البته سوییس رییس جهمور نداره بلکه شورای ریاست جمهوری متشکل از هفت نفر داره)

مثلا در یک جشن آتیش بازی یکی از این عرب های خرپول تقریبا هزینه های جشن بعلاوه مقداری پول به دولت رو تقبل کرد در عوض در بهترین جای دریاچه ژنو در اون شب برای خودش و زن هاش فضای اختصاصی یا همون حرمسرا درست کرده بودند تا آقا ضمن تماشای آتیش بازی بتونه روی دریاچه ژنو با زنهاش حال و حول شرعی بکنه. یا مثلا حالا مهم نیست برادر صدامی یا جناب معمر قذافی یا هر قاتل و دیکتاتور و جانیه دیگه. تا موقعی که میلیون ها دلار پول میدی و خونه می خری هیچ مشکلی  نداره قدمت هم روی چشمشونه.

حالا عکس بالا هم دقیقا یک قبر معلق در هواست که متعلق به یک میلیاردر سوییسیه که تمام ثروت خودش رو به شرطی به دولت بخشید که بعد از مرگش در یکی از املاکش که تقریبا یکی از بهترین جاهای ژنو و بسیار پر رفت و آمد هست قبری براش در بالای زمین درست کنند (اگر دقت کنید در عکس یک تابوت سنگی در دو سه متری زمین هست.) دولتشون هم قبول کرد و در ازای میلیاردها دلار بادآورده گفت عیبی نداره یک قبر قشنگ معلق هم برایش می سازند. جالب اینکه برای اینکه مردم نترسند هیچ تابلو و توضیحی اطراف این بنا وجود نداره....

۱۳۸۹ بهمن ۱۷, یکشنبه

سفرنامه بیستم: ژنو



اولین تصویر من از سوییس، ژنو بود... وقتی که کوله بارم را در فرودگاه ژنو بر زمین گذاشتم و آدم ها و فضایی را نگاه می کردم که با آدم ها و فضای شش ساعت پیش از آن از زمین تا آسمان تفاوت داشتند.... از تهران تا ژنو....  حالا بعد از مدت ها دوباره به این شهر بازگشتم. برای دیدن دوستی قدیمی که امروز همسر کسی بود که بیست و پنج سال در ژنو زندگی کرده بود و حالا از آن شهر چیزهایی شنیدم و دیدم که فقط از کسی می توانی بشنوی که عمری در این شهر زندگی کرده باشد....

ژنو شهر مشهوری است. وجود دفتر اروپایی سازمان ملل، مقر اصلی صلیب سرخ، مقر اصلی سازمان تجارت جهانی و مقر یونیسف در این شهر برای اهمیت سیاسی این شهر کافی است. در اهمیت سیاسی این شهر همین بس که وقتی در نزدیکی مقر سازمان ملل یا کنار دریاچه ژنو در این شهر قدم می زنی ممکن است رییس جمهور یا وزیر فلان مملکت را در حال رد شدن یا قدم زدن با بادیگاردهایش ببینی. اما در این شهر لایه های زیرینی نیز وجود دارد.

ژنو همیشه جزو دو سه شهر گران دنیا بوده است و همیشه برای پولدارهای عالم داشتن یک خانه در این شهر نشانه ابهت و به رخ کشیدن ثروت خود به دنیا بوده است حتی اگر یکبار هم به آن خانه قدم نگذاشته باشند. از بیل گیتس و جانی دپ بازیگر بگیر تا عرب ها و سیاستمداران پولدار مثل ملک عبدالله و برادر صدام و معمر قذافی تا میلیاردهای بی نام و نشان که در این شهر قبر معلق در هوا دارند! همه و همه با ثروت هایی افسانه ای در این شهر نشانی برای خود گذاشته اند....

کم کم خواهم نوشت از این شهر....

پینوشت: عکس بالا صندلی سه پایه ای است که برای یادبود افرادی که در جنگ ها به خاطر مین پای خود را از دست داده اند در مقابل درب اصلی ورودی مقر سازمان ملل در ژنو قرار داده شده است...

۱۳۸۹ بهمن ۱۴, پنجشنبه

لوزانیات - سی و دوم

هفته پیش به یک مهمانی (معادل اسلامی کلمه کفرآمیز پارتی دامت لعنت الله علیه الی یوم القیامه) دعوت شده بودم که تقریبا 25 سی نفری می شدیم. حالا که شمردم دیدم تو همون مهمونی کوچیک تقریبا از 14 ملیت مختلف آدم بودیم که ترکیب کنار هم قرار گرفتن بعضی از این ملیت ها واقعا معرکه بود. ایرانی، آمریکایی، اسراییلی، کانادایی، سوییسی، ایرلندی، فرانسوی، ارمنستانی، هندی، تونسی، آلمانی، رومانیایی، ایتالیایی و اسپانیولی.... و جالب اینکه چینی نداشتیم! یعنی اصلا چشم بادومی نداشتیم که این واقعا از عجایب دیگه اون مهمونی بود.....

خوب واقعا فکر می کنید بهشت کجاست؟ جهنم کجاست؟