۱۳۸۹ بهمن ۲۸, پنجشنبه

لوزانیات - سی و سوم

اوج تنهایی غربت موقعیه که بیمار روی تخت افتادی و انگار در قبری خوابیده ای که هیچ روشنایی و امیدی ندارد. نفسی به زور بالا و پایین می رود... حالا درد احتضار و غربت مرگ را می فهمی.....

پینوشت: ما را به سخت جاني خود، اين گمان نبود....