۱۳۹۰ مهر ۲, شنبه

سفرنامه 82: دوباره خداحافظ وطن!

رفتن از ایران همونقدر سخته که بخوای توش بمونی.... شاید هر ملیت دیگه ای داشتی تکلیفت با خودت روشن تر بود که باید تو مملکت خودت بمونی یا ولش کنی برای همیشه. اما ایرانی بودن واقعا معماست!! نه میشه ازش دل کند، نه میشه بهش دل بست!
.
.
.
.
حالا سوار بر ماشین زمان! از فرودگاه امام خمینی تا فرودگاه زوریخ و از زوریخ تا ایستگاه قطار لوزان و آغوش تو... همه چیز مثل رویا بود... مثل خواب!