۱۳۹۰ اردیبهشت ۹, جمعه

سفرنامه 23: پشت دریاچه شهریست...

باز سفری ساده و بی مقدمه.... تا بندرگاه Ouchy لوزان پانزده دقیقه پیاده روی و بعد از آن یک فری (Ferry) و نیم ساعت بعد در  اویان هستیم. در خاک فرانسه...


اویان برای لوزانی ها یک جور تکرار هر روزه است. وقتی کنار دریاچه ژنو میروی اولین چیزی که می بینی کوه های مقابلت در فرانسه هستند که در دل خود شهر کوچکی را جا داده اند به نام اویان و برای من بیشتر چون که هر روز که در کوچه محل زندگیم وارد می شوم مشرف به دریاچه است و اویان. گاه شب ها با دیدن چراغ های لرزان مردم آن شهر به خانه رفته ام... حالا بعد از تکرار هر روزه در چند ماه گذشته بالاخره به آنجا رفتیم... مهمترین بخش سفر شاید همین سفر دریایی با فری بود در دل دریاچه ژنو و سکوتی که در آن فقط صدای آب بود و منظره لوزان و سوییس در یک سمت و اویان و فرانسه در سمت دیگر.  در فری هم همینگونه بود: یک سر پرچم فرانسه و سر دیگر پرچم سوییس....


 کلا اویان خیلی کوچکتر از لوزان است. خود لوزان که کوچک باشد ببنید که اویان دیگر چیست!! همان مثل معروف مورچه و کله پاچه اش!تنها جای دیدنی اویان شاید همان خیابان قدیمی اش بود.....

اگرچه لوزان و اویان هر دو نزدیکند و فرانسوی زبان و خیلی مشابهت ها دارند. اما تفاوت ها باز هم مشخص بود. کثلا اویان کثیف تر از لوزان بود. یعنی به هر حال می شد گوشه ای خاکروبه یا زمین بایر و کثیفی دید. چیزی که در لوزان نمی بینی. کلا سوییس تمیز است.... یا مثلا در اویان به رسم فرانسوی ها کلی قنادی می توان دید در حالیکه در لوزان خیلی شیرینی پزی و قنادی کم است و مردم بیشتر شیرینی و کیک را در فروشگاه ها می خرند. اما اویان در هر راسته می توانستی یک قنادی ببینی. در لوزان بیشتر نان پزی وجود دارد که در کنار نان یک سری اقلام که شبیه شیرینی است می فروشند که قیمت در حد بنز الگانس با تعرفه 100 درصد است.... مردم هم انگار متفاوت بودند. فرانسوی ها حتی اگر مقیم نیمچه داهاتی به نام اویان باشندبه نسبت مردم سوییس کمی خودگیر و مغرور به نظر می آیند. حتی در برخورد مغازه دارها می توانی این را حس کنی. نمی دانم ولی زیاد می گویند که فرانسوی ها فکر می کنند به هر حال قدرتی هستند و برای عالم و بخصوص اروپا تخم دو زرده عنایت کرده اند و بابت همین کمی نژادپرست و خودبزرگ بین تشریف فرما دارند...

و در نهایت و از همه مهمتر اینکه اویان ارزان تر بود. بستنی قیفی از مغازه می خریدی و روی صندلی هایش به سمت دریاچه ژنو هم ولو می شدی باز هم قیمتش  ارزان تر از قیفی های داخل فروشگاه لوزان بود... این سوییس لامثب نمی دونم چرا اینقدر گرونه :))) بابت یک قیفی ساده، پول خون ابوی مرحومش را طلب می کند.... بماند... این هم دوسه تا عکس از اویان که بگویم کجا بود و بگم که عادی بود... نمی دانم این نوع ساختمان ها دیگر برای من کاملا عادی است. یا شاید هم کلا عادی است!




.
.
.
.
دلم پاریس می خواهد!