۱۳۹۰ فروردین ۲۸, یکشنبه

سفرنامه 22: و اما برن.....

دیروز صبح که بلند شدم خسته از امتحانات بودم و دیدم باید برم سفر و دو ساعت بعد برن (Bern) بودم!!! رفتن ارزان نیست اما از شرق تهران به غرب تهران رفتن آسان تر است در حالیکه فاصله لوزان تا برن 120 کیلومتر یا مثل تهران تا قم خودمان است... خیلی ها نمی دانند! برن پایتخت سوییس است! شهری قدیمی، دیپلماتیک و البته دیوانه وار امن و آرام در عین زنده بودن!




همیشه سفر برای من آرامش بخش ترین جزء زندگی بوده و سفر در سوییس آرامش بخش در عین هیجان انگیز. راستش برن در بخش آلمانی سوییس قرار داره و وقتی وارد شهر شدم انگار نه انگار اینجا سوییسیه که من این همه مدت توش زندگی می کردم. زبان و قیافه آدم ها آلمانیه و شهر کاملا ساختار متفاتی داره و انگار واقعا اومدی یک کشور دیگه. (من تو بخش فرانسوی سوییس زندگی می کنم)

در برن مهمترین جایی که سر زدم، خانه انیشتین در خیابان Kramgasse در محله قدیمی برن بود. انیشتین موقعی که سوییس بوده برای مدت طولانی در این خانه در برن زندگی می کرده و کار روی تئوری نسبیت را در همین زمان و در همین خانه انجام داده....



و بعد از ساعت ها گشتن شهر و زیارت سفارت ایران در سوییس که چند ساختمان آن طرف تر از سفارت انگلیس بود، تمام بعد از ظهر را در گوشه ای از برن قدیم کنار کلیسای قدیمی شهر که مردم شهر برای با هم بودن آنجا می آمدند گذراندم. با آنکه خارجی بودم اما آرامش بخش ترین لحظات سفر رو زیر باد خنک برن و صدای رودخونه و در کنار مردمی که انگار در زندگی هیچوقت طعم رنج و سختی رو نکشیدند و تمامی زندگی برای اونها آرامش سیاسی و رفاه اقتصادی بوده، گذروندم و همپای آنها غرق در موسیقی آب و مست در سبزی و نو شدن طبیعت، به گنجشک ها و کبوترها غذا دادم.....
.
.
.
.
واقعا یک روز دوست دارم از آدم های اینجا بخصوص دخترها و پسرهای اینجا بپرسم شما واقعا می دانید رنج در زندگی چیست؟ می دانید معنای سختی چیست؟ می دانید اعصاب خوردی و استرس یعنی چه؟ می دانید در ساده ترین مسایل زندگی گیر بودن یعنی چی؟ می دانید سایه جنگ یعنی چه؟ می دانید صف خرید دلار و سکه یعنی چه؟.....