نه بابا این نوشته انتخاباتی نیست!!! پذیرش شکست من از حوادثه.....
یادمه موقعی که خونه خریدم چقدر خوشحال بودم که تونستم اونو چند میلیون زیر قیمت بخرم.... اما حالا فهمیدم چه غلطی کردم! می خوام برم و پول ندارم و این یعنی که باید یک سال دیگه در این مرز پر گهر باشم در حالیکه این یک سال گذشته ثانیه به ثانیه اش برام مثل زندان بوده... نه به خاطر اینکه زندانه! یا از گشت ارشاد ناراحتم! نه! به خاطر اینکه تو خیلی چیزها دیگه نمی تونم رشد کنم و تحمل شرایط بدون هیجان و وقت تلف کنی اذیتم می کنه.... هر چه بادا باد! ببینم در این زمان باقیمانده چه میشه کرد....