بالاخره امتحان های این ترم هم به پایان رسید .هر چی با خودمون عهد می کنیم که یکبار هم که شده مثل آدم این درسا رو تو طول ترم بخونیم و شب امتحانی نباشیم نمی شه انگاری! شب امتحان هنوز شب عاشقان بی دل و دماغه با موهای شونه نکرده و چشمای قرمز از بی خوابی!
این امتحان آخری رو هم که دیگه نگو.... تقریبا دو ساعت قبل از امتحان فهمیدم هیچی بلد نیستم و برای اولین بار در کل دوران تحصیلیم از ابتدایی تا به الآن دست به دامن کاغذ تقلب شدم! خدا منو ببخشه که هر چی جلوتر می رم انگاری به قهقرا دارم بیشتر نزدیک میشم! به هر حال وقتی تو طول ترم که درس نمی خونی هیچی، سر کلاس هم مثل بچه ها سر و صدا می کردی و عمل شنیع ادای استاد در آوردن رو هم انجام می دی بهتر از این نمی شه... خداییش خیلی این استاد رو اذیت کردم! وقتی فکرشو می کنم خودم شاخ در میارم چون تقریبا بعد از جلوس در دانشگاه تهران شیطنت کردن یادم رفته بود..... به هر حال خدایا توبه!
با تموم شدن امتحانات هم مرخصی ها به پایان رسید و از شنبه باید کفش و کلاه کنم برای کار. آخر مصیبته، نه؟! مرخصی برای امتحان رو میگم....