۱۳۹۱ مرداد ۷, شنبه

دنیای کوچیک...

دکتر مشایخی و همسرش - زوریخ
.
.
.
.
خدای من دنیا چقدر کوچیکه!!!! اینقدر کوچیک که برای گردش میری زوریخ و داری قدم می زنی یهو در مقابل خودت استاد دوران فوق لیسانست رو می بینی. اون هم تازه نازنین ترین و بهترینش رو. انقدر شوکه می شی که اصلا باورت نمیشه... دکتر مشایخی رو نه تو تهران یا کوچه پس کوچه های دانشگاه شریف یا توی یک کنفرانس، بلکه تو یکی از خیابان های زوریخ دیدم!!! یعنی در حالتی که احتمالش صفر که چه عرض کنم در حد منفیه!!! هنوز باورم نمیشه...

سفرنامه لیختنشتاین - چهارم

قلعه محل زندگی پادشاه لیختنشتاین- Vaduz
.
.
.
.
خیلی جالبه!!! منظورم پادشاه ممکلتی بودن که 36000 نفر جمعیت بیشتر نداره و کل کشور هم یک خیابون بلنده که یک ساعت بیشتر طی کردنش طول نمی کشه، پادشاهی بودن که مثل همه پادشاه ها میلیارده اما بر خلاف همه پادشاه ها کت و شلوار می پوشه و مثل بیزینس من ها می چرخه و شغلش بانکداریه. ولی با این همه هنوز در قلعه ای قدیمی در بالای کوه زندگی می کنه... فکرش رو بکن!!!

سفرنامه لیختن اشتاین - بهشت مالیاتی

لیختن اشتاین بهشت مالیاتیه. یعنی که شرکت های فعال در اون مالیات نمی دند. به همین دلیل همین کشور کوچیک هزاران شرکت بین المللی رو جذب کرده. در و دیوار لیختن اشتاین پره از این تابلوهای شرکت های مختلف که از بانک گرفته تا شرکت های تولیدکننده دارو و اسباب بازی... 




۱۳۹۱ مرداد ۶, جمعه

سفرنامه اروپا - 103


من در سوییس و تو در کشوری دیگر ... لیختنشتاین
خیلی دور، خیلی نزدیک

سفرنامه اروپا 102: لیختنشتاین


مرز سوییس و کشور لیختن اشتاین یا لیختنشتاین -دومین کشور کوچک دنیا- رو این تابلو روی پلی روی رود Rhine نشون میده. در زیر این تابلو تابلوی دیگه ای هست که مرز را دقیق تر نشون میده:


 همین که از این تابلو با ماشین یا پیاده رد شی وارد کشور دیگه ای میشی. واقعا حس عجیبی داره...
.
.
.
.
از سال 1926 در مرز بین سوییس و لیختنشتاین، پست چک پاسپورت و روادید وجود نداره.

۱۳۹۱ تیر ۳۰, جمعه

ماه رمضون...

تو ترافیک دم اذون مغرب یکی از روزهای ماه رمضون تو تاکسی نشستی و راننده همونطور که دست چپش از شیشه ماشین بیرونه و فقط با دست راستش فرمون و دنده رو عوض می کنه، با پیچ رادیو هم بازی می کنه تا شاید جایی زودتر از بقیه جاها اذون بگه!
.
.
.
.
چند لحظه بعد، همین که کلی برنامه های استقبال اذون تموم میشه و بالاخره صدای اذون میاد، سیگاری بی درنگ روشن میشه....

۱۳۹۱ تیر ۲۹, پنجشنبه

نگرانی...

این روزها خاورمیانه مثل انبار باروت شده و هر روز خبرهای بدی به گوش میرسه که نگرانی که نکنه شاید اون اتفاق جرقه اولیه انفجار اون باشه. تفرقه ها و درگیری های ملت ها به نام شیعه و سنی و کرد و عرب و فارس و ایرانی و اسراییلی و عربستانی، دخالت های زیاده طلبانه کشورها در امور هم، و زیاده خواهی های قدرت هایی که حتی اگر در شدیدترین بحران های مالی هم غرق باشند، باز دست از دخالت در کشورهای دیگه و به جون هم انداختن اونها و لشکرکشی و قدرت نمایی بر نمی دارند.

نگرانیم اینه که می دونم حکومت های این منطقه یکی از یکی دیگه کله شق تر و در باب رسالت های الهی و غیرالهی به خودشون متوهم ترند و حاضرند هر کاری بکنند تا در قدرت بمونند و از این حکومت ها بدتر قدرت هایی هستند که با لباس های شیک و پشت حرف های قشنگی مثل آزادی و دموکراسی حاضرند هر تعداد آدم کوچیک و بزرگ و تر و خشک رو به کشتن بدند تا بتونند به اهدافشون برسند. یکی از اونها احمقانه سربازاش رو میاره وسط میدون و یکی دیگه در پی سیاست تغییر، مزورانه اسلحه میریزه تو کشورها تا حکومت ها و مردم خودشون همدیگه رو قصابی بکنند... و عجب که مردمان و حکومت های این منطقه در خون ریزی مهارتی عجیب دارند و سیری ناپذیرند. فقط کافیه به آنها اسلحه بدهی و بعد آنها خود می دانند که به چه بهانه الکی شروع به قتل عام هم کنند....
.
.
.
.
داستان خیلی از اختلافات و جنگ ها، زیاده خواهی و دخالت در امور دیگران است. اما واقعا خیلی کم هستند کشورها و ملت هایی که می تونند این جوری نباشند. زیاده خواه و مداخله گر نباشند. و عجیبه که داستان این همه خون و این همه زندگی و این همه ثروت که با اختلافات و جنگ از بین میره کاملا مضحک و احمقانه است. داستانیه شبیه این کارتون: کی دهنش بیشتر باز میشه!!! واقعا عالیه. دیدنشو از دست ندید. با تشکر از سروش رضایی و سوری لندش

۱۳۹۱ تیر ۲۳, جمعه

سفرنامه سوییس: نستله


وقتی به سوییس می آیی می بینی که این کشور خیلی از نظر جغرافیایی و جمعیتی کوچکتر از آن چیزیه که مثل کشورهای بزرگ دیگه مثل آمریکا و فرانسه و آلمان و چین بخواد برای دنیا چیزی داشته باشه. یا اگر داشته باشه هم نمی تونه مثل کوکاکولا در تمام دنیا رسوخ کرده باشه. وقتی هم به شهری مثل Vevey سر می زنی این شهر رو در نهایت در حد یک روستای بزرگ می بینی. اما داخل سوییس در همین نیمچه شهر مقر اصلی شرکت نستله است. ساختمانی سه پر در کنار دریاچه ژنو و در خیابانی به نام خودش Nestlé. 
شرکتی که فقط غذاهای کودکش بخصوص شیرخشکش رو شاید میلیاردها کودک تا به الآن خورده باشند. جالب اینه که شرکت نستله از ترکیب دو شرکت دیگه درست شده که هر دو در 1867 تاسیس شده بودند و محصول اولیشون هم غذایی مبتنی بر شیر برای کودکان بوده. حالا میشه دلیل لوگوی این شرکت رو بیشتر فهمید:
.
.
.
.
تقریبا دو سه نسل ایرانی دارند با نستله بزرگ می شند یا لااقل مهمترین دوران کودکی خودشون رو با شیر خشک های اون دارند سپری می کنند. من شیر خشک های این شرکت رو خوردم و خواهرزاده های من هم 25 سال بعد شیرخشک های اون رو خوردند و شاید 30 بعد هم نوه های من هنوز دارند شیر خشک های نستله رو می خورند. و جالب این که نه سوییسی ها و نه نستله هیچ ادعایی برای مدیریت دنیا و ایدئولوژی پردازی برای دیگران ندارند. ما اگه بودیم الآن طاق آسمون رو ادعاهامون سوراخ کرده بود... 

۱۳۹۱ تیر ۲۱, چهارشنبه

دریاچه ژنو - هجدهم

دریاچه ژنو واقعا نقاشی خداست. حتی برای من هم بعد از اینهمه مدت زیبایی های این دریاچه عادی نیست!!!

 و از همه مهمتر هوای متغیر منطقه است که به یکباره در عرض چند دقیقه هوای آفتابی میشه ابری و بعد هم بارونی شروع میشه که بیا و ببین:
 اون کوه های روبرو جنوب دریاچه ژنو و فرانسه است و حالا به راحتی میشه از این طرف بارون شدید تو فرانسه رو حدس زد:
 و حالا عکس زیر نشون میده که اون بارون در فرانسه در حال حرکت به سمت ماست. از اون بارون ها که حتی چند ثانیه زیرش باشی مثل موش آب کشیده میشی و به جای عکاسی بهتره که دنبال سرپناه باشی!!!!

دریاچه ژنو - هفدهم

چنگالی در میان دریاچه ....

 و چارلی چاپلین گرسنه به دنبال آن....

عکس ها ساحل دریاچه ژنو در Vevey. شهری که چارلی چاپلین در آن درگذشته و به خاک سپرده شده است. 

۱۳۹۱ تیر ۱۸, یکشنبه

سفرنامه 136: Thonon

هرچه کنار دریاچه ژنو در سوییس شهرهای مهمی چون ژنو قرار داره، در آن سوی دریاچه ژنو آخرین شهرها یا روستاهای فرانسه به دور از دغدغه و شلوغی های مرکز فرانسه قرار داره. Thonon یکی از آن شهرهاست که در آخرای فرانسه است. آنجا که کمی اگر با قایق از آن فاصله بگیری در سوییسی!! آنجا که آرامشش از نوع شهرهای تفریحی و گذران تعطیلاته.  ویلاهای مشرف به دریاچه و تن های برهنه در مقابل آفتاب در کنار صدای آرام باد. به دور از هر گونه دغدغه و رقابت...
با کوچه هایی باریک و تنگ:
و با درختانی که کنار ساحل شاخه هایشان افتاده در آب..
و مردمی که بر خلاف مردم آن طرف تر در سوییس ماهیگیری را با تور انجام می دهند: 

و در بازگشت ما بودیم و غروب آفتاب در دریاچه ژنو. غروبی زیبا که اگر این تابستان تمام شود تا سال دیگر از دیدن آن محرومیم...

۱۳۹۱ تیر ۱۵, پنجشنبه

سفرنامه سوئیس: مملکت خوشحال!!!

فقط تو یک کشور خوشحالی مثل سوییس ممکنه مجسمه هایی مثل این که مدل چینی اونا 1000 تومن هم نیست یکی بیاد 250، 300 فرانک بالای این چیزا بده. با احتساب هر فرانک سوییس 2000 تومن یعنی این مجسمه های به نظر الکی، 500 تا 600 هزار تومن ناقابلند!!!!

سفرنامه لوسرن: شیر لوسرن

شیر لوسرن مجسمه ای در دل کوه در شهر لوسرنه که در سال 1820 ساخته شده. این شیر به دلیل اینکه شیری در حال مرگ رو داره نمایش میده، به شیر در حال مرگ نیز مشهوره. این شیر نماد سربازان سوییسیه که در خلال انقلاب فرانسه کشته شدند. البته همونطور که می دونید انقلاب فرانسه برای قبل از معاهده وین در سال 1812 است که سوییس طی اون بی طرفی سیاسی اعلام میکنه و از هر درگیری سیاسی و نظامی در خارج از این کشور اجتناب می کنه. 

.
.
.
.
سن این شیر اصلا از نظر قدمت با کتیبه بیستون خودمون در کرمانشاه و شیر سنگی در همدان اصلا قابل قیاس نیست اما توریست چی کار به این کارا داره. بهش یه چیز خوب نشون بده بخصوص اینکه نماد باشه اون هم کلی راه میاد و پول میده تا باهاش عکس یادگاری بگیره!!! این هم روبروی شیر لوسرن است و فوج فوج توریست های خداجو...

سفرنامه سوئیس: کشور "قو"ها

بعیده در سوییس دریاچه یا رودی ببینی و توش "قو" نباشه و بعیدتر اینکه قویی ببینی که گرسنه نباشه ...

رود Reuss - لوسرن


سفرنامه سوییس: کشور ساعت ها


یک چیز که در سوییس جالبه اینه که در همه جا تقریبا میشه "ساعت" دید و اینکه سوییس ساعتش معروفه رو میشه در شهرها و روستاهای سوییس هم لمس کرد. ساعت بخش جدایی ناپذیر بخش های عمومی، دیوار کلیساها و سر در دانشگاه هاست. ساعت هایی که فارغ از طول عمر و دورافتادگی مکانی حتی در روستاها هم به طور دقیقی دارند کار می کنند. البته این هم چیز جدیدی که اخیرا درست شده باشه نیست. زندگی و شهرهای سوییسی ها شاید 200 سالی هست که این جوری شده. مثلا در یکی از برج های دیوار دور شهر لوسرن، ساعت بزرگی وجود داره که مربوط به حدود 150 سال پیشه. مثل ساعت های جدید سوییسی البته دقیق نیست اما سیستم چرخ دنده های جالب و بزرگی داشت. 



این موتور با چرخدنده های بزرگش تقریبا یک طبقه از اون برج رو گرفته و پاندول سنگیش هم تا طبقه پایین رفته بود. یک ناقوس خیلی بزرگ هم در طبقه بالا گذاشته شده که هر ساعت زنگ میزنه.


جالبیش اینه که سوییسی ها مبدع اولیه ساعت نبودند اما از حدود 200 سال پیش تلاش زیادی رو در این جهت گذاشتند تا بتونند این فن رو یاد بگیرند و جایی در دنیا برای خودشون باز کنند. حالا ساعت سوییس دیگه برای خودش اسمیه تو دنیا. همونطور که شکلات  از اول محصول سوییسی ها نبوده اما حالا شکلات سوییسی برند اول دنیاست اگر چه شاید به نشر من شکلات های بلژیکی بهتر از شکلات های سوییسی باشند. یا بانک هم به معنای مدرن محصول و معرفی شده توسط سوییسی ها نیست اما اونها مثل ساعت و مثل شکلات، در طول 200 سال گذشته سعی کردند بانکداری خودشون رو معرفی کنند. حالا بانک های سوییس برای خودشون اسم و رسمی در دنیا دارند و سوییس رو تبدیل به مخزن پول و طلای دنیا کردند.

همین میشه که کشوری با مساحتی تقریبا اندازه استان مازندران و گیلان ما و بدون هیچ منبع طبیعی به جز سرسبزی و آب که در شمال ایران هم هست، به اندازه کل ایران ما که درآمد نفت هم در اون لحاظ شده درآمد ملی داره و محصولات کشاورزی و دامداریش رو (محصولاتی که قابل قیاس با محصولات شمال ایران باشه) به دنیا هم داره صادر می کنه... و ما همچنان درگیر تهدید همدیگه و تهدید دیگران و تهدید جنگ شدن و تحریم شدنیم و دغدغه فروش نفت و واردات. 

۱۳۹۱ تیر ۱۴, چهارشنبه

سفرنامه سوییس: کشور قلعه ها

شاید اگر بخوام یک اسم روی سوییس بذارم علاوه بر کشور شکلات و پنیر و ساعت و بانک، بشه اسم این کشور رو کشور قلعه ها یا به قول فرانسوی زبان ها Château گذاشت از اونجا که در جای جای سوییس میشه قلعه های قدیمی رو پیدا کرد که در گذشته برای محافظت از شهر و خانه حاکمان مناطق بنا شده اند. سوییس رو نباید الآن دید که حدود 190 سال جنگی نداشته در حقیقت در گذشته مدام مورد حمله همسایه ها و نیز مردمان استان های دیگه سوییس بخصوص اهالی برن بوده که قدرت اصلی رو در سوییس قدیم در دست داشتند. اما حالا کاربرد اصلی این قلعه ها که گاهی فقط قسمتی از آنها باقی مانده برای بازدید توریست هاست.
در لوسرن دیواره محافظتی دور شهر که شهر رو شبیه قلعه ای بزرگ کرده نقشه زیر رو داره:



اشراف داشتن به اطراف برای دیده بانی مهمترین خصوصیت قلعه هاست پس به همین دلیل این برج ها طوری ساخته شده اند که از اون بالا تقریبا تمامی اطراف رو میشه دید....
و البته زمانی تمام نگرانی دیده بان ها، مراقبت از دفت و آمدهای اطراف شهر بوده و این که شاید لشکری برای حمله به اونها در حال نزدیک شدن به شهر هستند. اما حالا دید بیرونی این برج های مراقبتی برای توریست ها، زمین های ورزشی، آبادانی، صلح و آرامشه...


 این نشون میده که سوییس در همین 300 تا 400 سال چقدر عوض شده. از کشوری که مدام در ترس حمله این و اون بوده حالا تبدیل شده به کشوری که 190 سال هیچ جنگی به خودش ندیده....

۱۳۹۱ تیر ۱۲, دوشنبه

سفرنامه لوسرن: کلیسای Jesuit

Jesuit ها پیروان فرقه ای کوچک از مسیحیت کاتولیک هستند که حدود 400 پیش ایجاد شده و مقر اصلی اونها در روم ایتالیاست و مشخصه اصلی اونها تشویق و تلاش پیروانش برای سفر به نقاط مختلف دنیا و تبلیغ دین مسیحیته. به همین خاطر پیروان زیادی از اونها در طول تاریخ به سمت چین و هند برای تبلیغ مسیحیت رفته اند. شاید بعدا راجع به مبلغان مسیحی که فرقه های مختلفی دارند  بیشتر بنویسم اما به طور کوتاه اگر بخوام بگم مشخصه اصلی همه این فرقه ها اینه که حتی اگر کاتولیک باشند، دم و دستگاهی مجزا از واتیکان و رهبرانی به جز پاپ برای خودشون دارند و به تبلیغ عقیده و دین خود خیلی اهمیت می دند و برای این کار زبان های مختلف حتی فارسی رو یاد می گیرند و به نقاط حتی دوردست دنیا با هزینه خودشون سفر می کنند.
در لوسرن زیباترین کلیسا، کلیسای همین Jesuit هاست و اصلا اسم کلیسا، کلیسای Jesuit است. 
داخل کلیسا هم مثل همیشه باشکوه و البته به شدت تمیز!!! داخلش مثل قصر بود :
 نقش و نگارهای روی دیوار و این اتاق اعتراف نشون میده که اونها بیشتر کاتولیک هستند تا پروتستان:

و طبق معمول کلیساهای بزرگ، این هم قبر یکی از آدم های مهم این کلیسا: 
 

۱۳۹۱ تیر ۱۱, یکشنبه

سفرنامه سوییس: از لوسرن تا اصفهان، از شاپل تا سی و سه پل

لوسرن شهری در بخش آلمانی و تقریبا در مرکز سوییسه. شهری قدیمی و توریستی. البته همه شهرهای سوییس به توریست خیلی اهمیت می دند اما از اون جهت میگم لوسرن توریستیه که واقعا بیزینس اول شهر توریست به حساب میاد. مثل شهر Zermatt که اون هم به طور عمده برای توریست ها طراحی شده.
دور لوسرن رو کوه های آلپ در برگرفتند و در مجاورت دریاچه ای به نام خودشه و از وسط شهر هم رود Reuss  می گذره که واقعا تمیز و قشنگ و البته کمی خروشان بود. خود لوسرن هم از نظر زیبایی طبیعی مثل طبیعت همیشگی آلپ زیباست:


اما تنها چیزی که باعث شد این عنوان روی پست بذارم این بود که نماد این شهر پلی به نام شاپله که از روی رود Reuss  میگذره. 
پل ساده ای که حدود 400 سال پیش ساخته شده و نهایت معماریش همون برج وسطشه و البته قشنگیش هم به منظره رود و اطراف و این تابلوهای قدیمی در سقف داخل پله: 
هر چقدر فکر کردم دیدم واقعا این پل نسبت به اون چیزی که سی و سه پل یا حتی پل خواجو تو اصفهان داره هیچ چیزی نداره اما کلی توریست عرب و چشم بادومی و هندی و بلوند اروپایی وانگلیسی لهجه آمریکایی داشتند باهاش عکس می گرفتند. حالا اما ما داریم چی کار می کنیم با نمونه های مشابه همین پل در ایران؟ اینها یادگاری های هموطنان ما صاحبان تمدن از مرز پرگهر روی سی و سه پله: (منبع)


 و امان از دست الهام خانوم که اگه حجابش درست بود کار جوون مردم به اینجا نمی کشید که بیاد آثار چند صد ساله رو خراب کنه!!!
.
.
.
.
مهم این نیست که کلی ایرانی می فهمند که نباید این کار رو بکنند، مهم اینه که چند تا احمق بیکار می تونند آزادانه بدون ترس از پلیس و مردم دیگه این کارها رو بکنند....