۱۳۹۱ خرداد ۱۱, پنجشنبه

سفرنامه 104: و پایان دبی..


از خیابان شیخ زائد به سمت فرودگاه می رفتم و از کنار برج های سر به فلک کشیده رد میشدم. لحظاتی بعد آسمان دبی بود و برج های سر به فلک کشیده در میان بیابانی بی پایان در کنار دریا و ساعاتی بعد سرسبزی اروپا و طبیعت سوییس: ابرها و زمین های کشاورزی و جنگل های سرسبز بی پایان...
.
.
.
.
دنیا چقدر کوچیکه!

سفرنامه 103: ما و عرب های سوسمارخور!

واقعا دوست نداشتم این رو بگم. یعنی همین عرب سوسمارخور رو میگم. اما واقعیتی که می خوام بگم همینه. راستش ته دل همه ایرانی ها رو تو دبی که بخونی اینه که دبی خوبه! خیلی هم خوب! نسبت به ایران آزادتره، مدرن تره و کلا بهتره دیگه! با حجاب و بی حجاب و انقلابی و ضد انقلابی و وطن پرست و متنفر از وطن هم نداره. اما آخر سرِ آخر سرش، نمی دونم چی درون ما هست که برای کم نشون دادن کاری که اونا کردن سعی می کنیم تخریبشون کنیم. عرب سوسمارخور یا دبی بی رگ و ریشه و تاریخ(!) یا مرکز س.ک.س و فساد و فحشای خاورمیانه از اون حرف هاست که به نظر من برای بخشی از اونا برای دل خنک شدن خودمونه. نمی تونیم به اونها برسیم سعی می کنیم اونا رو پایین بیاریم.

نه اینکه دبی بعضی از این ها نیست! دبی واقعا تاریخی نداره. مشکلات و عقب افتادگی هم زیاد داره. اما در عین حال چیزهای دیگه هم داره که اونا خوبند و در کل  فکر میکنم که دبی با تمامی مشکلاتش و تناقض هاش خوبه! یعنی خیلی بهتر از مدل ما برای رشد و توسعه بوده که سال هاست داریم درجا می زنیم و تازه کلی هم سرمایه به همین دبی فراری دادیم. به نظرم همین که 72 ملت رو کنار هم آورده و ازشون کار میکشه خودش هنره! کاری که ما به سختی می تونیم تو مملکت خودمون با اقوام مختلف ایرانی انجام بدیم.

اصلا این هیچی! همین که صرافی هاشون تا ساعت 12 شب باز هستند و شب می خوابی و صبح بلند میشی یهو ارزش پولشون نصف نشده خودش هنره! همین که بانک های دبی عرب های سوسمارخور و شهر فساد و فحشا، ایران ام القرای به اون بزرگی رو تحریم کردند، بازار ارز ایران به هم ریخت خودش هنره و نشون میده اونا چه کاری بزرگی کردند. اونم وسط بیابونی که شوره زار و شن زار محاصرش کرده و تابستون هاش از شدت گرما و شرجی هوا برای مردم خودش هم جهنمه... واقعا هنره!
.
.
.
.
گاهی اوقات که چشمامون رو می بندیم و دهنمون رو باز می کنیم تا دلمون خنک بشه و با پایین آوردن دیگران خودمون رو بالا فرض کنیم خیلی چیزا یادمون میره . مثلا این که کلی هموطن عرب داریم. عرب ایرانی! 

۱۳۹۱ خرداد ۳, چهارشنبه

سفرنامه 102: روسپی های دبی

خنده ام میگیره از شهری که فروش و خوردن مشروب به خاطر شرع مقدس و دین مبین محمد توش ممنوعه (به جز هتل ها به چند برابر قیمت عادی که این هم بیزینس چند جوون خانواده آل مکتومه که مشروب رو به ده برابر قیمت به ملت بدند، به نام اسلام به کام آل مکتوم) اما شب که میشه شهر رو، بخصوص هتل های لوکس رو روسپی از انواع و اقسام عرب و اروپایی برمیداره. حتی یک دقیقه راحت نمی تونی توی لابی بشینی... شب های آخر دوست سوییسیم به طعنه گفت که برگردیم سوییس یه کم دختر غیرروسپی ببینیم. من هم زیر لب فقط می گفتم استغفرالله!!!
.
.
.
.
خوشم میاد از این دوستان عرب شکم گنده کرده منطقه گهربار و نفت خیز خاورمیانه، بخصوص نوع کویتی و عربستانی که با لامبورگینی هم بیاند یک هتل n ستاره در حالیکه تو بغلشون  چند تا موبلوند در حال وول خوردن باشند و بوی مشروب و صدای خنده مستیشون هم بیاد، اما این دشداشه سفید بلند رو از تنشون در نمیارن یه کت و شلوار و کراوات بپوشن! یا یه چیز دیگه بپوشن که تیپشون به این کارایی که میکنن بیاد!!

سفرنامه صد و یکم : برج خلیفه

 تا در کنار آن نباشی و از آن بالا نروی بزرگی آن را درک نخواهی کرد. و از همه مهتر این معماری سنتی اطراف برجه... واقعا متناسب و تحسین برانگیزه...


و از بالا هم زیبایی این تناسب رو بهتر میشه دید:


حالا همه برج به کنار و ای تصاویر زیر به نظرم به کنار. عکس های زیر در درب خروجی برج گذاشته شده که نشان می ده چقدر آدم از ملیت های مختلف دست اندرکار ساخت برج بودند. واقعا این چه سیستمیه که لبنانی و انگلیسی و پاکستانی و چینی و هندی و آمریکایی و اماراتی و مرد و زن و همه و همه رو کنار هم میاره و این برج رو می سازه و بعد ما دو تا سیاست مدار علیه السلام رو دو دقیقه نمی تونیم با هم تنها بذاریم چون آخرش می خوان همدیگرو پاره پاره کنند. واقعا چرا؟



۱۳۹۱ خرداد ۱, دوشنبه

سفرنامه صدم: سواحل دبی


سواحل دبی ... مجموعه ای از خلیج فارس با آبی زلال مثل ساحل کیش و برهنگی غربی های عاشق آفتاب و برج های سر به فلک کشیده و ناآرام در پشت سر... 
.
.
.
.
در سواحل دبی اصلا باورت نمی شود که اینجا همان کشور خشک مغزهایی است که صورت زنهایشان شاید مدت ها آفتاب را نمی بیند... انگار نه انگار اینجا خاورمیانه است. مامن اسلامگراهای تندرویی که وجب ریششان و ریختن خون آدمها ضمانت بهشت رفتنشان است ... قدرت پول و سرمایه اینه!!!

۱۳۹۱ اردیبهشت ۳۰, شنبه

دبی دهم

سال پیش که مدیرم اومده بوده دبی در بازدید از برج خلیفه به یکباره دیده بوده که تام کروز به برج آویزونه و بنده خدا هم با کلی ذوق کلی فیلم گرفته بود! بله! فیلم برداری فیلم عملیات غیرممکن: پروتکل روح بوده که در برج خلیفه بدون استفاده از بدل با بازی خود تام کروز فیلم برداری شده. در ورودی برج خلیفه هم یک یادگاری از این فیلم گذاشته شده:


اون صندلی رو هم که تو عکس می بینید صندلی هستش که شیخ محمد (ولی امر مسلمین دبی و اطراف) روش نشسته و لحظاتی فیلم برداری فیلم رو تماشا کرده. حالا اون صندلی مقدس هم جزو اون یادگاری ها گذاشته شده که سبب نورانیت ورودی برج بشه و همه ملل بازدید کننده از برج بتونند ازش فیض ببرند:

.
.
.
.
.
بعد بعضیا گیر می دند که این رفتارهای عقب افتاده و چاپلوس مابانه مانع از توسعه کشوره. بیا!!! این هم دبی مثال نقضش!!!

۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۷, چهارشنبه

دبی نهم


 دوغ کاله ایرانی در یک سوپر مارکت ایرانی در دبی ....

.
.
.
.
این خارجیا تعجب کرده بودند از اینهمه ایرانی و مغازه ایرانی تو دبی اونم تازه با این همه دعواهای دو کشور... والله چی بگم! 

دبی هشتم


تصور کنید واسه این خارجیا اسم این رستوران رو ترجمه کنی! یعنی سکته مغزی می زنند! ولی قدر گهر، گهری شناسد. قربون اون کثیف کاریا که هر چی بیشتر باشه غذا رو خوشمزه ترش می کنه... ولی حیف اینجا بر خلاف اسمش اتفاقا خیلی هم تمیز بود!!
.
.
.
.
یاد سگپز خودمون نزدیک شریف افتادم. بنده خدا بدش میومد از این اسم ولی به نظرم اتفاقا اونم باید بپذیره و اسمشو عوض کنه. یه چیزی تو مایه های "سگپز شریف" خیلی هم با کلاسه....

۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۱, پنجشنبه

دبی هفتم

جالبه که همه حکومت ها در منطقه ما خیلی شبیه هم فکر می کنند. فرقی نمی کنه که بر خرابه و ویرانی ها حکومت می کنند یا بر مجموعه ای از لوکس ترین آسمانخراش ها. فرقی نمی کنه که مردمان زیر دستشان در آروزی پراید قسطی صف می بندند یا برعکس مردمانشان لامبورگینی را هم تحویل نمی گیرند. فرقی نمی کنه، همه حاکمانشان مثل هم فکر می کنند.

یک مشخصه مشترکشون همینه که فکر می کنند اگر عکس رییس حکومت را به در و دیوار بچسبونند نظر مردم نسبت به حکومت مثبت می شه و به یکباره به جای فحش دادن به خرابکاری ها و افتضاح کاری های آن حاکم جبار، به یکباره تصمیم می گیرند که  براش دعا می کنند. پس همیشه بخشنامه هایی دارند که در همه اداره جات حتی شرکت های خصوصی، هتل ها، و حتی بقالی های دورترین نقاط کشورشون هم باید عکس رییس حکومت نصب شده باشه، چه فرد از سیستم حکومتی و اون حاکم راضی باشه چه نباشه. حالا قصه این شیخ محمد آل مکتوم دبی هم همینه که صاحب شهری به این مدرنیه  و آدم انتظار داره که عقایدش هم همینطوری باشه ولی فکر کنم عکس های زیر خودشون بگند که طرز تفکر خودش و آدم های چاپلوس دور و برش چه جوریند. اما خدا وکیلی این یه نوعش دیگه فقط مال خود دبی و شیخ محمده که به نظرم نسبت به راه های دیگه کمی باکلاس تر و مدرنتره!!!!


.
.
.
.
یاد این بیت شعر افتادم:

من از روییدن خس بر سر دیوار دانستم
که ناکس، کس نمی گردد به این بالانشینی ها

۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۸, دوشنبه

و حالا اولاند...


واقعا شکست سارکوزی اتفاق خیلی مهمیه و حتی من هم نمی تونم احساس خودم رو پنهان کنم اما این همه ذوق و شوق دو جوان پرشور و غیور و انقلابی (عکس بالا) بعد از شنیدن پیروزی اولاند منو یاد خیلی صحنه های دیگه هم میندازه. یاد سال 76 وقتی مردم برای پیروزی خاتمی شیرینی پخش می کردند و خیلی ها فکر می کردند دیگه آزاد شدند و همه چیز تمام شد! ایران بهشت شد! اما قیافه اون آدم ها در 8 سال بعد تماشایی بود.

دقیقا وقتی هم احمدی نژاد با نظرات کاملا متضاد خاتمی رای آورد دوباره عده ای شیرینی پخش کردند و فکر می کردند آرمان های انقلاب و عدالت و برابری اومد و دست مافیا و فساد قطع شد و دوباره تموم شد! فکر می کردند معجزه هزاره سوم اومده، فکر می کردند رجایی دوم اومده و حتی می گفتند اون رو هم مثل رجایی به زودی شهید خواهند کرد. اما حالا ببین که مدیر انقلابی یا همان رجایی دوم، جایی بین دشمنی با ولایت فقیه و استیضاح در مجلس در حال دست و پا زدنه و مردم بزرگترین فسادهای تاریخ ایران رو در همین دولت و با همکاری بدنه دولتش دیدند. حالا قیافه اون آدم ها هم تماشاییه!

نه تو ایران حتی تو آمریکا هم جوگیر هست. وقتی اوباما اومد دوباره همین جوری شد. ملت اشک شوق می ریختند که یک منجی ظهور کرده، مارتین لوترکینگ دوم، یک جان اف کندی دوم ظهور کرده و این رو هم به زودی به خاطر اصلاحاتش ترور خواهند کرد. خیلی ها هم در ایران می گفتند "اسمش اوباماست یعنی او با ماست"!! کلی هم حدیث و روایت برای نشانه های ظهور با محوریت اوباما از کتاب ها درآوردند. حالا قیافه اون آدم ها در آمریکا و ایران هم تماشاییه.

به هر حال اولاند سیاست هاش با سارکوزی فرق می کنه اما واقعی بودن این همه ذوق مرگی ملت رو تاریخ ثابت می کنه. باید قیافه اونها رو 5 سال بعد دید. وقتی اولاند احتمالا دو سه آبروریزی جنسی و مالی داره و مشکلات فرانسه کم که نه زیادتر و حادتر شده. شاید هم بالعکس همه دفعات قبل، این دفعه فرانسه با ظهور منجی به نام اولاند به یکباره همه مشکلات اقتصادی و اجتماعیش حل و یک بهشت موعود بشه. خدا داند!

۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۷, یکشنبه

مرز پرگهر چهل و ششم

یک ایرانی هستم در سوییس. برای مدتی در دفتر ژنو یک شرکت انگلیسی کار پیدا کردم. به همراه یک روسی، فرانسوی و لیتوانیایی  (هیچکدام نه سوییسی بودیم و نه انگلیسی!)  برای ماموریت کاری از ژنو رفتیم دبی با هواپیمایی امارات که شرکتی اماراتی اما با مدیریت یک انگلیسی است به نام آقای کلارک و خلبان های پرواز هم یک آرژانتینی و یک کویتی بودند و مهماندارهاش هم از انواع اقسام ملیت ها از اوکراینی بگیر تا تایلندی و تا هندی و فقط اماراتی نبودند.

بعد با دیدن این همه آمیختگی کارها و ملیت ها در همین سفر کوچک، شنیدن حرف های این الف آقا که بدون هیچ منطقی میگه "هرچی آمریکاییا می پسندند من نمی پسندم" رو باید قاب بگیرند بکوبند به دیوار غارهای اجداد چند هزار سال پیشمون که تازه فکر کنم اونها اهل فکرتر و متمدن تر بودند.


.
.
.
.
کاش این نوع آدم ها که متاسفانه بر قشر عظیمی از عوام و مردمی که قدرت فکر ندارند و دنیا رو ندیدند، کنترل دارند به اندازه یک ارزن با فهم و شعورتر بودند یا لااقل قدردان آمریکا و امثالهم برای همین رسانه و دوربینی که جلوش وایستادند و محصول کار آنهاست، بودند. 

سفرنامه 94: و باز دبی خودمان!!!

نوشتن از دبی کمی سخته. خیلی ها تجربه رفتن به اون رو دارند. گاه آنقدر ایرانی در بعضی از مراکز خرید دبی می بینی و صدای ایرانی ها را می شنوی که انگار فکر می کنی ایران است. انگار کارفور نیست. هایپراستار خودمان است فقط زن ها یک خورده که نه خیلی بی حجابند. ولی از لهجه ترک بگیر تا اصفهانی خودمان همه هستند. در خیلی از جاها اسم های ایرانی مغازه ها را می بینی. راننده های تاکسی با یک نگاه می فهمند ایرانی هستی و برایشان عادی است ایرانی ببینند و حتی برای نزدیکی هم دو سه کلمه فارسی برایت بلغور می کنند. به هر حال این اسلام ناب محمدی اگر برای ما نان نشد انگار برای هر کس دیگه ای نان داشت حتی این دبی.
اما با این وجود یک چیزی هست و آن اینکه از هر کجا که بیایی و هر موقع که بیایی فرقی نمی کند. این برج های دبی و به طور کل ساخت و سازهای دبی واقعا برای همه جالب و تا حدودی معما هستند. برای ما ملت ولایت مدار که دیگه هیچ. ساختمان هایی که نصف یکیشان هم در تهران خودمان پروژه ملی هستند و باید رییس جهمور افتتاحشان کند و تازه با همه اینها چند شهردار و رییس جمهور و رشوه بگیر عوض می شوند و هنوز اتمام کار به یاعلی و خواست خدا و تصمیم انقلابی مجلس و دولت و ملت بسته است. دیدن اینها خوب واقعا حسرت ندارد؟ فکر به خومان و این وضعیت زندگیمان ندارد؟ بماند!!